نشست دوحه: در مبانی حقوق داخلی یا سلطه آمریکایی؟
در این تحلیل سلطه آمریکایی یا افغانستان هراسی بر قدرت های منطقه و انسجام داخی به هدف حقوق سیاسی و دوحه را٬ به بررسی می گیریم.
افغانستان هراسی:
ثبات سیاسی از قلب نظام ها٬ یعنی اقتدار نمایندگان مردم یا مجلس سنجش می شود. که پسا ۲۰۲۱ و نهادینه نشدن حکومت همه شمول یا حکومت قانون در حالیکه هفته وار٬ مبلغ هنگفت به طالبان نیز داده می شود. قطعاً هراسی که از این وضعیت در منطقه شکل گرفته٬ غالب بودن آمریکا را٬ در جنگ روانی نشان می دهد.
و در صورتی از افغانستان تهدیدی جدی متوجه قدرت های منطقه گردد – در حیطه دفاع مشروع اقدام های نظامی می کنند.
حالا نشست آینده دوحه و چندین دیگر در فقدان مبانی انسجام داخلی٬ آیا فرصتی برای آمریکا می دهد تا از طریق نماد٬ حریفان خود را٬ در افغانستان هراسی٬ نگه بدارد و مدیریت کند؟ که دریافت معنا از نماد توانایی می باشد که اشتراک کنندگان دوحه از آغاز تا کنون٬ گفتگو کنندگان ضعیف و چون سمبول اند.
انسجام داخلی روح دوحه:
چه نشست دوحه آمریکایی باشد یا منطقه ای٬ روح و جان نتیجه از انسجام داخلی منشاء می گیرد. در صورتیکه از درخت بی ریشه تقاضایی سبز شدن و میوه داریم به معنای بی خردی خودماست.
در طول این سه سال بارها نوشتم: از مراکز سیاسی یا سفارتخانه ها٬ که در کنترل طالبان نیست – برای شکل دادن چون شبه پارلمان و رهبری تغییر افغانستان را٬ توسط افغان های بیرون انتخاب و آجندای نشست ها را٬ با همه پرسی های انترنتی از داخل و بیرون٬ جمهوریت سازی کنیم. این خرد سیاسی است نه اینکه در پشت فرد رفته و اسطوره سازی کنیم…
سوال اینجاست کی کند؟
به انجمن حقوقدانان سراسری افغانستان تحت ریاست میر عبدالواحد سادات گفتم: رییس انجمن توسط اعضای تصمیم گیرنده برای وقت معینه انتخاب باید و اعضای تصمیم گیرنده توسط اعضای عمومی٬ که امروزه توسط فن آوری های انترنتی انتخابات های درون انجمنی و یا درون سازمانی بسیار سهل و شفاف می باشند – که بعد از این پشنهاد من به وی٬ دیگر نوشته های حقوقی منرا٬ در سایت انجمن نشر نکرد !!!
به حامد ضرابی مسوول صفحه سیاست افغانستان شرح دادم: طبق Consumer law یا حقوق مصرف کنندگان از فعالیت های صفحه٬ از شبکه های اجتماعی مبلغ قابل توجه بدست می آوری – پس بصورت قانونی اشتراک کنندگان را٬ مبلغ شانرا محاسبه کرده پرداخت باید بکنید. به خصوص بخود بنده که پناهنده هستم٬ و بیدون کدام معاش یا مزد٬ و چون بیشتر از ده ها بار٬ توسط من٬ تولید برنامه به کانال تان کرده اید. چنان پاسخ داد که گویا من دیوانه شده ام و بیخود دارم حرف می زنم و ثانیاً اساسات عناصر خبری و ژورنالیستی را٬ نیز نمی داند٬ که عقلانیت سیاسی با خرافات عناصر خبری٬ برای من آزار دهنده نیز بود. گفت دیگر من را در صفحه تان دعوت نکن
سایر فعالان مدنی و حرکت های جدید:
اکثر شان٬ نمادین و بخاطر دریافت کمک از کشور میزبان٬ جلوه ساز شده اند. حتی در چند پوهنتون آنلاین که یکی آن٬ توسط بصیر سالنگی نام٬ مدیریت می شود. منحیث استاد حقوق دوطلبانه بیدون دریافت معاش آغاز فعالیت کردم٬ که متوجه شدم این پوهنتون نیز به هدف٬ دریافت کمک از نهاد های بین المللی حقوق زن پدیدار شده است.
حالا به سیاست خارجه آمریکا می گوییم:
بیدون شک مردم سالاری نظام آمریکا٬ الگو فیاض برای سایر کشورهاست و رخنه های محرکه توسط آمریکا در صورتیکه٬ ما افغان ها متحد شویم برای کمک مردم سالاری در افغانستان نیز مشهود می باشد – اما ما خودما به سبب اینکه منافع خصوصی یا نفس ما٬ مارا مغلوب کرده و نمی گذارد به خرد سیاسی و اتحاد برسیم٬ بیدون شک این کشور طعمه برای تان شده است که به گونه های مختلف و با اشراف استخباراتی استفاد کنید.
و از بدو خلقت طالبان و برزگ نمایی طالبان جزء از فعالیت های روانی سیاسی استخباراتی آمریکاست٬ که چون آفتاب در عقل انسانی قابل مشاهده می باشد…
چگونگی جمهوری سازی در افغانستان!
در حیطه جمهوریت سازی٬ تفکر انتقادی را٬ در برابر اسطوره سازی جامعه توده در قضایای سیاسی افغانستان به نتیجه مطلوب٬ در این نوشته خاتمه می دهیم.
تفکر انتقادی:
انتقاد از مبانی لامنتهی بودن توسعه و کیفیت٬ در اعمال مجریان٬ نیروی برق آسای هدف اندر اهداف می شود.
بطور مثال در ۲۰۱۴ قابل هضم بود٬ که اشرف غنی انتخابات را٬ در دور اول مغلوب و رفتن به دور دوم انتخاباتی مسبب اتحاد شوم و منفور بین تیم اشرف غنی و طالبان٬ به منظور غالب شدن و دربرگیری بیشتر رای٬ چون از مسیر قوم و سمت میشد که شد.
انتقاد وارده بالای تیم عبدالله عبدالله اینستکه: بجای دور دوم انتخابات و بعداً ریاست اجرایی٬ تعدیل نظام بسوی پارلمانی شدن را٬ نهادینه می کردند. و یا در صورت پا فشاری آمریکا به منظور رییس جمهور شدن غنی٬ تعدیل قانون اساسی ۱۳۸۲ جایگزینی ریاست اجرایه در غیر متمرکز شدن نظام اداری که به معنای فدرالیسم نیز نیست – تا مردم هر ولایت٬ والی شانرا انتخاب٬ که در ۲۰۲۱ تحویل دهی ولایات به طالبان توسط والی ها صورت نمی گرفت و ماهیتاً اقتدار مردمی عبدالله عبدالله نیز محفوظ و در سیر تعالی می شد…
اسطوره سازی جامعه توده:
چنان رهبر سیاسی توسط اطرافیان شان٬ اسطوره می شود٬ که تفکر انتقادی را چون معصیت و گناه به رهبر شان می دانند.
بطور مثال: عطا محمد نور در مبانی غزل خود می توانست٬ با والی مقرر شده مرکز٬ بسوی انتخابات درون ولایتی بلخ می رفت – و پسا انتخابات شفاف انتخاب والی٬ این جریان عرف سیاسی می شد٬ تا تحول تلخ ۲۰۲۱ صورت نمی گرفت. اما متاسفانه در اطراف عطا همه چاپلوس ها و اهل تملق جمع بود.
اکنون چرا:
چرا اکنون٬ از سفارتخانه ها٬ به هدف انتخاب رهبر تغییر افغانستان و شبه پارلمان بالای رهبر یا کمیته حقوقدانان را٬ انتخاب نکنیم؟
در صورتیکه اقدام نظامی توسط مبارزین بالای طالبان لازم شود٬ حملات نظامی در پای یک قوم و یک سمت و چند ولایت تمام نشود. که دشمنی های قومی بیدون شک زهر بی نهایت خطرناک می باشد.
با شکل گیری رهبریت و کمیته حقوقدانان٬ آجندای هر نشست چون دوحه و غیره را٬ با برگذاری همه پرسی های انترنتی در داخل و بیرون از مردم مشوره بگیریم – آیا این سیر جمهوریت سازی در برابر اسطوره سازی نیست؟
اسطوره سازی در واقع ماهیت منوکراسی یا یکتن پرستی در تضاد جمهوریت دانسته می شود.
درنتیجه:
جمهوری سازی فکری را٬ عبارت از معرفت علم و تفکر انتقادی در برابر اسطوره سازی تعریف می کنیم.
محمدآصف فقیری