مدرنیسم
«شهناز عرش اکمل»
یشه واژه «مدرن» از «مودو» ((modo به مفهوم «جاری/ فعلی» است. بر این اساس، هر آنچه سبک وسیاق روز را از گذشته جدا میکرد، «مدرن» خوانده میشد (نجومیان، ۱۳۸۳: ۱۱) و آن سبکی از رمان نویسی بود که نخستین بار به صورت یک جنبش ادبی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شکل گرفت. شالودههای رمان مدرن در واکنشی انتقادی علیه رئالیسم به وجود آمد. (پاینده، ۱۳۹۲: ۳۷۰) از نویسندگان مطرح این سبک میتوان به فلوبر، فالکنر، جویس ویرجینیا ولف اشاره کرد.
مدرنیسم در داستان کوتاه ایران از اوایل دههٔ ۱۳۶۰ به وجه غالب داستان نویسی تبدیل شد. (پاینده، ۱۳۹۱: ۱۶) امروزه «مدرنیسم» در ایران به اشتباه در برابر «سنت» قرارمیگیرد؛ گویی واژه مدرنیسم معادل تجدد طلبی و نوگرایی است، حال آنکه مدرنیسم با مدرنیته متفاوت است. «نسبت به مدرنیسم، مدرنیته نوعی شیوه زیستن و تجربه کردن زندگی به شمارمیآید که از تحولات صنعتی شدن، شهرنشینی و تفکیک حوزهٔ دینی از غیر دینی ناشی شده است (چایلدز،۱۳۸۶: ۲۵)
مدرنیته یعنی بالیدن کاپیتالیسم، مطالعه در باب اجتماع و تنظیم امور دولت و همچنین اعتقاد به پیشرفت و بهره وری که به سیستمهای انبوه صنعت، نهادسازی، اداره امور کشور و نظارت و مراقبت منتهی میشود. (همان: ۲۷) به این ترتیب، مدرنیسم اغلب یک واکنش زیبایی شناسانه و فرهنگی نسبت به مدرنیته متأخر و روند مدرن سازی محسوب میشود. (همان:۲۸) همچنین مدرنیسم را میتوان واکنش هنرمندان و نویسندگان به چند موضوع دانست از جمله روند صنعتی شدن، جامعهٔ شهری، جنگ تحول تکنولوژیکی و ایدههای جدید فلسفی. (همان:۳۰)
ویژگیهای مدرنیسم در ادبیات
*گسست از عرفها و سنتهای پیشین؛
*توجه به جهان درون ذهن انسان و ارائه شناخت از دنیای تاریک و پرابهام روان؛
*استفاده از تکنیک سیلان ذهن؛
*استفاده از تکنیک تک گویی درونی؛
*کنار گذاشتن سنت استفاده از راوی دانای کل و اتخاذ زاویه دید اول شخص شرکت کننده؛
*گسیختگی پیرنگ و به کارگیری پیرنگهای غیر خطی؛
*توجه به فردیت و دنیای درونی انسان بیش از توجه به جنبههای اجتماعی او؛
*ترجیح ضمیر ناآگاه بر ضمیر خودآگاه؛
*رد قهرمان سنتی؛
*کنار گذاشتن الگوی سنتی (خطی) زمان؛
*تغییر زاویهٔ دید یا استفاده از بیش از یک راوی؛
*عدم قطعیت؛
*برجسته شدن کیفیت شعری داستان کوتاه؛
نگرش به واقعیت در مدرنیسم
تمامی مکاتب ادبی به نوعی به واقعیت میپردازند ولی شیوه رویکرد آنها به واقعیت متفاوت با هم است و هر یک نگاه خاص خود را به آن دارند. رئالیستها ادعا میکردند که صرفاً در پی بازنمایی واقعیتاند. مراد آنان از واقعیت، صرفاً جنبهٔ بیرونی یا مشهود جهان پیرامون ما بود. واقعیت از نظر آنان عبارت بود از آنچه میتوان به چشم دید، به ویژه جنبههای ناخوشایند زندگی مانند فقر، محرومیت، فاصله طبقاتی و مرگ…
اما سؤال مدرنیستها این است که آیا واقعیت فقط موضوعی جمعی است یا اینکه جنبههای فردی هم دارد. رئالیستها تلقی انعطافناپذیری از واقعیت داشتند که بر مبنای آن، واقعیت برای همه امری یکسان پنداشته میشد. حال آنکه از دیدگاه مدرنیسم واقعیت، متکثر و قائم به فرد است... به این مفهوم مدرنیسم حرکتی است از ظاهر یکپارچهٔ واقعیت به باطن چند پاره آن. (پاینده، ۱۳۹۱: ۱۷)
تأثیر فروید بر مدرنیسم
رمان مدرن در دورهای متولد شد که نظریههای انقلابی فروید دربارهٔ ضمیر ناخودآگاه و نشأت گرفتن اعمال و رفتار انسان از انگیزههای سرکوب شدهای که خود از آن بیخبر است، عرصههای فرهنگی و هنری (از جمله ادبیات) را سخت تحت تأثیر خود قرار داده بود. رمان نویس مدرن نیز که بیش از خود واقعیت به نحوهٔ بازتاب واقعیت در اذهان منحصر به فرد آدمیان علاقهمند است، به منظور نمایش نحوهٔ کارکرد ذهن و آنچه درون آنمیگذرد، توجه خود را به روانکاوی معطوف کرد. (پاینده،۱۳۸۲: ۱۰)
طبق نظریهٔ روانکاوی «نهاد» در ضمیر ناخودآگاه جای دارد و صرفاً در پی غرایز است. متقابلاً «فراخود» که در زبان عامیانه «وجدان» نامیده میشود، پیرو اخلاق است. پس «نهاد» بخش اهریمنی روان آدمیدر ضمیر ناخودآگاه است و «فراخود» بخش فرشتهگون روان؛ و وظیفهٔ «خود» برقراری نوعی تعادل بین این دو کنشگر متعارض است که غالباً نیز ناتوان است. تعارض بین این دو کنشگر در داستان کوتاه مدرن به صورت رفتارهای متناقض و امیال ناسازگار جلوه گرمیشود (همان:۲۲)
آنری برگسون و مدرنیسم
آنری برگسون در زمان و ارادهٔ آزاد (۱۸۸۹) مینویسد امور ما وقع که موضوع عقل برهانیاند، صرفاً پوستهٔ خارجی محسوب میشوند که باید با شهود در آن رخنه کرد تا به تصویر عمقی از واقعیت دست یافت. آنری برگسون معتقد بود که «واقعیت» با تجربهٔ زمان در ذهن مشخص میشود که با ضربان خطی و منظم زمان ساعت کوکی که همهٔ تجارب را با درجههای یکسان میسنجد، متفاوت است. او معتقد بود که زمان روان شناسانه با دیرند (کشش) سنجیده میشود، یعنی با سرعت متغیری که در آن ذهن طول تجارب را طبق شدتها، محتواها و معناهایی که این تجارب برای تک تک افراد دارد ادراکمیکند. (چایلدز، ۱۳۸۶::۶۰)
آنری برگسون مانند بسیاری دیگر معتقد بود که هیچ چیز فراموش نمیشود: همه چیز در ذهن ذخیره میشود حتی اگر به پوسته و سطح آورده نشود. واضح است که این ادراک جدید از جهان منجر به کاربرد تکنیکهای متفاوتی در هنر میشود؛ مانند شروع ناگهانی و پایان گشوده در بسیاری از رمانهای مدرنیستی. این اعتقاد آنری برگسون که تجربه نه با تفکر عقلی بلکه با شهود به فهم در میآید همراه با این عقیدهٔ زیگموند فروید که رویدادهای گذشته به روان شکلمیبخشند، به پیدایش این نظر منجر شد که واقعیت فقط در دریافتهای ذهنی وجود دارد و این نظر در محافل هنری کاملاً رواج یافت. (همان: ۶۱) از این رو مدرنیسم با بسیاری از قراردادها مخالفت کرد، به خصوص در زمینهٔ تکنیک روایت، ترسیم کاراکترها، مرجع بودن راوی و خطی بودن داستان (همان: ۸۷)
در آثار مدرنیستی عناصر داستانی رنگ و بویی متفاوت با مکاتب پیشین مییابند و تغییر اساسی در آنها به وجود میآید. در زیر به برخی از این موارد پرداخت میشود:
زمان در آثار مدرنیستی
تا پیش از مدرنیسم، زمان در رمان برحسب همگانیهای زمان (دقیقه، ساعت، روز،..) سنجیده میشد و لذا روایت وقایع نیز بر مبنای توالی رخدادها صورتمیگرفت. اما رمان نویس مدرن زمان را برحسب ذهن انسانمیسنجد که در آن گذشته و حال و آینده درهممیآمیزند و تفارق اکیدی بین آنها وجود ندارد. به همین سبب، نویسندگان مدرن با توسل به فنونی از قبیل «سیلان ذهن» و «بازگشت ناگهانی به گذشته» روایت را از زمان حال به گذشته و از گذشته به آینده تغییرمیدهند. (پاینده،۱۳۸۲: ۱۱) از نمونههای این شگرد میتوان به رمان شازده احتجاب هوشنگ گلشیری اشاره کرد که از بهترین نمونههای جریان سیال ذهن در ادبیات داستانی فارسی است.
مدرنیسم ایجابمیکند که نویسنده داستان کوتاه به جای روایت کردن رویدادهای بیرونی، تحولات روحی_ روانی شخصیت اصلی داستان را رصد کند و به نمایش بگذارد. آنان با نقض ساختار خطی زمان (که در رئالیسم مشهود است) روایت را به کلاف درهم پیچیدهای از خاطرات بدلمیکنند و راوی (که معمولاً خود شخصیت اصلی است) در برهههای مختلف زمان عقب و جلومیرود زیرا هجوم خاطرات به او مجال نمیدهد روایتش را با نظم و ترتیبی منطقی بیان کند. در داستان کوتاه مدرن، زمان مقولهای کاملاً ذهنی و سیال است که هممیتواند به پیش برود و هم به پس. (پاینده، ۱۳۹۱: ۲۳) همین طور زمان حال همواره سر راه هرگونه توصیف روشن و بیواسطهای از زمان گذشته قرارمیگیرد. (چایلدز، ۱۳۸۶: ۴۳)
زاویه دید
برخلاف رمان نویسان رئالیست اجتماعی قرن نوزدهم، نویسندگان مدرنیست بر روان شناسی درون نگری و آگاهی فردی تمرکز کردند. رئالیستها تاریخ را با استفاده از ابزارهایی شبیه ابزارهای تاریخ نگاران ترسیممیکردند اما مدرنیستها معتقد بودند که استفاده از نویسنده دانای کل و راوی سوم شخص تکنیک عینی گمراه کنندهای است که جایی برای داستانگو باقی نمیگذارد. (همان: ۴۳) راویان همه دان قادر به گفتن داستانهایی کامل هستند حال آنکه دورهٔ مدرن، دورهٔ زیر سؤال بردن قطعیتهای جزمی و باورهای دیرین است و خوانندهٔ امروز در تجربههای زیست شدهٔ خویش به نسبی گرایی متمایل است و نه به مطلق اندیشی. (پاینده: ۱۳۹۱: ۲۵)
به عقیده مدرنیستها رمان را نباید وسیلهٔ شرح داستان برای خواننده مصرف کننده تلقی کرد بلکه بیشتر باید آن را محملی برای انتقال تصاویر ذهنی به خواننده هوشمند و فعال به شمار آورد. (چایلدز، ۱۳۸۶:۸۹)
تکگویی درونی و جریان سیال ذهنتک گویی درونی یکی از شیوههای ارائه جریان سیال ذهن است تک گویی درونی بیان اندیشه هنگام بروز آن در ذهن است پیش از آنکه پرداخت شود و شکل بگیرد. در این شیوه خواننده به طور غیر مستقیم در جریان افکار شخصیت داستان و واکنشهای او نسبت به محیط اطرافش قرارمیگیرد و سیر اندیشههای او را دنبالمیکند. به بیان دیگر اندیشهها در ذهن شخصیت یا شخصیتهای داستان جاری است. (میرصادقی، ۱۳۸۵: ۴۱۹) دوواقع خواننده مستقیماً شنوندهٔ تک گوییهای درونی شخصیت اصلیمیشود و هیچ راویای در کار نیست که این تک گوییها را مورد قضاوت قرار دهد. (پاینده،۱۳۹۱: ۲۶)
چندراوی بودن و تغییر زاویه دید
مدرنیستها با تغییر زاویه دید و چندگانه کردن منظرهای روایی، خواننده را به سمتی سوقمیدهند که اجزای چندگانهٔ روایت را به ابتکار خویش در ترتیبی نو کنار هم قرار دهد و از دل این تکثر، داستانی معنادار به وجود آورد. این کار یعنی مشارکت خواننده در برساختن روایت. (همان: ۲۶)
پیرنگ
داستانهای مدرنیستی برعکس داستانهای رئالیستی و ناتورالیستی که معمولاً از سه جزء «آغاز – میانه – فرجام» تشکیلمیشود، روندی معکوس دارند و گاه داستان را از فرجام رویدادها آغازمیکنند و با این کار مفهوم «شروع» و «پایان» را به چالش میکشند. اساساً آنچه اهمیت دارد واقعه نیست، بلکه تأثیر واقعه در ذهن است. در داستان مدرن غالباً به گرهگشایی قطعی هم نمیرسیم و فرجام داستان معمولاً با ابهام همراه است. (همان:۲۸) ابهام یکی از شگردهایی است که داستان نویس برای غنیتر کردن لایههای معنایی آثارشان به کارمیبرند. برای مثال فرجام نامعین در رمانهای مدرن یکی از راههای ابهام آفرینی است. (همان: ۳۲۳)
شخصیتپردازی
داستان نویس مدرن شخصیت اصلی داستانش را معمولاً به صورت فردی منزوی و مردم گریز تصویرمیکند. این شخصیت چندان وجه اشتراکی با سایر آحاد جامعه ندارد بلکه حتی خود را متفاوت و غریبه میپندارد. منظومهٔ ارزشهای او آشکارا با گرایشها و باورهای دیگران تضاد دارد. شخصیت مدرن نه فقط با کسانی که پیرامون خودمیبیند بیگانه است، بلکه حتی با خویشتن احساس غریبگی میکند. او غالباً فرد روان رنجوری است که برای فرار از مراوده با دیگران به دنیای درون خود پناهمیبرد. (همان: ۳۱)
بسیاری از داستانهای مدرن با رؤیایی که شخصیت اصلیمیبیند آغازمیشوند و خواننده پس از خواندن یک یا دو صفحه تازه متوجهمیشود که آنچه میخوانده نه واقعیت بلکه انعکاس هراسها و آرزوهای کام نیافتهٔ شخصیت اصلی در رویاهایش بوده است. در این حالت رؤیا امتداد بیداری است. (همان: ۳۲)
ویژگی دیگر شخصیت اصلی، ضد قهرمان بودن اوست؛ چراکه دوره مدرن، دوره زوال حماسه و قهرمان گرایی حماسی است.
شخصیت اصلی چنین داستانی به فکر نجات هیچ کس نیست، حتی نجات خودش. او منفعل و پذیرنده است و به جای عصیان و شورش، راه تسلیم طلبی را پیش گرفته است. همچنین معمولاً به لحاظ جسمانی ضعیف است، از بیماریهای مزمن رنجمیبرد. عدم تعادل روانی و گاه روان پریشی او شورشی است بر ضد عقل متعارف و روال پذیرفته شدهٔ امور. (همان: ۳۳) ضد قهرمان، شخصیتی است فاقد هر گونه اهمیت اجتماعی؛ زیرا او غالباً دست به اعمالیمیزند که به لحاظ اخلاقی زشت تلقیمیشوند و همچنین به این سبب که او هیچ یک از خصوصیات قهرمانان را دارا نیست. (پاینده، ۱۳۸۳: ۳۳ و ۲۸)
وجه شاعرانه داستانهای مدرن
با اهمیتترین و بنیانیترین تفاوت میان داستانهای مدرن با داستانهای رئالیستی و ناتورالیستی میل کردن بیش از پیش داستان کوتاه به سمت شعر است که باعث شده داستان مدرنیستی «داستان شاعرانه» یا «غنایی» نامیده شود. (همان: ۳۵) نثر مدرنیستی بسیار موجز و فشرده است و از این رو باید آن را با همان توجه و دقتی قرائت کنیم که معمولاً شعر یا فلسفه را قرائتمیکنیم. (چایلدز: ۱۳۸۶: ۱۶)
با توجه به نظرات و تئوریهای مطرح شده میتوان گفت مدرنیسم از جمله مکاتبی است که در ایران به طور مبسوط به آن پرداخت شده است و بسیاری از نویسندگان، شاعران و هنرمندان آثار خود را در این سبک خلق کردهاند. هوشنگ گلشیری، بیژن نجدی، شهریار مندنی پور و… از جمله نویسندگان مدرنیستی هستند که بخش اعظم آثار خود را در این سبک نوشتهاند. ■
منابع
پاینده، حسین (۱۳۹۱) داستان کوتاه در ایران، ج ۲، تهران: انتشارات نیلوفر.
ـــــــــــــــ (۱۳۹۲) گشودن رمان، تهران: انتشارات مروارید.
ـــــــــــــــ (۱۳۸۲) گفتمان نقد، تهران: نشر روزنگار.
ـــــــــــــــ (۱۳۸۳) مدرنیسم و پسامدرنیسم در رمان، تهران: نشر روزنگار.
چایلدز، پیتر (۱۳۸۶) مدرنیسم(ترجمهٔ رضا رضایی)، تهران: نشر ماهی.
فرخزاد، فروغ (۱۳۷۸) مجموعه اشعار، تهران: انتشارات میلاد.
میرصادقی، جمال (۱۳۸۵) عناصر داستان، تهران: انتشارات سخن.
نجومیان، امیرعلی (۱۳۸۳) درآمدی بر مدرنیسم در ادبیات، اهواز: نشر رسش.
www.chouk.ir/maghaleh-naghd-gotogoo/11946-01.html
دانلود ماهنامههای ادبیات داستانی چوک
www.chouk.ir/download-mahnameh.html
شبکه تلگرام کانون فرهنگی چوک
اینستاگرام کانون فرهنگی چوک
http://instagram.com/kanonefarhangiechook
دانلود نمایشهای رادیویی داستان چوک
دانلود فرم ثبت نام آکادمی داستان نویسی چوک
www.chouk.ir/tadris-dastan-nevisi.html
بانک هنرمندان چوک صحفه ای برای معرفی شما هنرمندان
بخش ارتباط با ما برای ارسال اثر
http://www.chouk.ir/ertebat-ba-ma.html
فعالیت های روزانه، هفتگی، ماهیانه، فصلی و سالیانه چوک
www.chouk.ir/7-jadidtarin-akhbar/398-vakonesh.html
دانلود فصلنامههای پژوهشی شعر چوک
www.chouk.ir/downlod-faslnameh.html