نویسنده و شاعر به که گفته میشود؟
کاندول میگوید:« نویسندگان شعر بد را میپسندند و شاعران نوشتهای خوب را. به این اساس، نویسندگان سراغ فلمهای هیجانی، پیچیده و پرماجرا میگردند و شاعران بهسوی فلمهای عاشقانه و احساساتی میروند. شاعران از بیرون داستان و فلم لذت میبرند و نویسندهها از پیچیدگی ماجراها و نامکشوف بودن قصهها و پردهها… ».
کاندول بهنوع بیان میدارد ذهن نویسنده ذهن پیچیدهتر است و قدرت کشف بهتر دارد. در سوی دیگر، ذهن شاعر ژرفبین و کندوکاو نیست؛ زود رد میشود و نمیتواند بهتر ریشهکاوی و ساقهبینی کند. کاندول بهگویش ساده گپ میکند که نویسنده از پیچیدگی فلم سود میبرد و در ذهن صحنهسازی میکند اما شاعر از پردههای بیرون لذت میبرد و رد صحنههای عاشقانه را میگیرد. اینجاست یکی قربانی احساسات میشود و دیگری درگیر غم و بدنویسی بیشتر. یک نویسنده، هاتا در شعر نقطههای بد و پر ماجرا را میکاود ولی یک شاعر در داستان طرفدار نمایشهای عاطفی و احساسی است.
من فکر میکنم منظور او از شاعر و نویسنده چیزی دیگری یا معنای خاص واژههااست. او باور دارد هر سر بسر کنندهی سخن موزون شاعر نیست؛ بل شاعر فرد هیجانی و دغدغهدار استکه برهنهکاری و کلیشهشکنی میکند. ورنه هر گوینده و هر سازندهای سخن وزندار و قافیهدار خلاق نیست. درست، مطابق تعبیر مردمی شاعر است ولی شاعریکه پدید کردن و تازهآوری کارش باشد و هرچه میگوید تازه کشت کرده باشد نیست. نویسنده هم همینگونه است. هر سربسر کنندهی گپ نویسنده نیست؛ هرکه داستان پدید کرد، تازگی آورد و کشفکرد نویسنده است. بههمین گفته استکه بهتعبیر ویژه داستاننویس را نویسنده میگویند. اینکه هرکسِ خطنویس را نویسنده گفتن تعبیر عام است.
نویسنده و شاعر باید خلق کنند، تازگی بیاورند و هنر داشته باشند؛ هر نوشته و شعریکه تازگی نداشت و روح تازهای را کشف نکرد نوشته و شعر نیست؛ خطهای استکه روی هم گذاشتهشدهاند. پس تلاش کنیم نویسنده و شاعر باشیم نه گپگویند و تکرار نویس و سربسر کننده.
نویسنده: شیون شرق
فرستنده: محمدعثمان نجیب