خیزش، جنبش، انقلاب یا جنگ هیبریدی
ا. م. شیری
از هنگام شروع رخدادهای ناگوار در کشور، به بهانۀ فوت یک زن ۲۲ ساله در بیمارستان درست در روز پذیرش عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای (۲۵ شهریور) و فرارویی آنها به اغتشاشات، لمپنیزم، کشتارها و ترورهای هولناک، هر کسی از ظن خود این حوادث را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده، نتایج مشخصی نیز گرفته است.
اما اکنون که با گذشت تقریباً سه و نیم ماه از آن زمان، فضای بشدت ملتهب آن روزها نسبتاً آرام شده، هیجانات فروکش کرده و هر کسی در موضع و جایگاه مشخص قرار گرفته، با نگاه مجدد به چگونگی شروع حوادث، علل و عوامل آنها بنظر میرسد به نتایج باز هم منطقیتر میتوان رسید.
صحیحتر بنظر میرسد که رخدادهای اخیر ایران، هم در بُعد ملی و هم بعنوان جزیی از کل مجموعۀ روند اوضاع جهانی مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داد.
در رابطه با حوادث داخلی ایران، نیازی به توضیحات خیلی مبسوط نیست. بلکه فقط فهرست کردن یکسری حوادث برای روشن کردن جوهرۀ واقعیتها کافیست.
مواضع غرب به سردمداری ایالات متحدۀ آمریکا در قبال ایران از هنگام ورود آیتالله خمینی، که مورد استقبال غرب جمعی در سطح سفرا و کارداران، از جمله، معاون سفیر آمریکا و کاردار اسرائیل در فرودگاه قرار گرفت که گمان میرود بر اساس توافق در پاریس صورت گرفت و سپس با برسمیت شناختن حاکمیت برآمده از انقلاب توسط آنها ادامه یافت، بر خلاف آغاز، از ابتدا با کش و قوسهای تندی همراه شد تا رسید به جنگ ترکیبی در قالب تحریمها (تروریسم اقتصادی)، تهدیدهای دائمی به حملۀ نظامی، جنگ تبلیغاتی- روانی- شناختی، ترور شخصیتهای معتدل حاکمیت مانند آیتالله محمد بهشتی، مطهری و…، ترور دانشمندان هستهای، کشتار جمعی، اعدامهای گسترده و سرکوبی بشدت خشن نیروهای انقلابی و میهندوستان، قتلهای زنجیرهای و اجرای سیاستهای اقتصاد نئولیبرالی، صنعتزادیی در قالب خصوصیسازی گستردۀ اموال و داراییهای ملی منجر به تشدید دزدی، رانتخواری، فساد مالی مقامات طراز اول و گسترش شکاف طبقاتی به بهای فقر و بیکاری در کشور، باضافۀ اینها، ترویچ خرافات و موهومات بطرز افراطی، محدودیتهای فوقالعادۀ سیاسی- اجتماعی، تخریب فرهنگ و ارزشهای ملی و غیره همراه شد که باعث عدم فرارویی انقلاب سیاسی به انقلاب اجتماعی و گسست رابطه بین نسلها و عدم انتقال تجربه گردید و اوضاع سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، شناختی- آگاهی به چنان درجۀ بحرانی حادی رسید که اکثریت تودهها از بیم نیش عقرب جراره حاضر شد به مار غاشیه پناه ببرد.
در عرصۀ جهانی، به اصطلاح نظمی که تقریبا از سیصد سال پیش بر جهان مسلط است، بعد از ختم جنگ جهانی دوم و تبدیل شدن امپریالیسم ایالات متحدۀ آمریکا به قدرت مسلط ارتجاع بجای انگلیس، باز هم تقویت شد و با نابودسازی اتحاد شوروی بعنوان عامل بازدارندۀ جهان غرب و تکیتهگاه صلح و امنیت جهانی در دهۀ پایانی قرن بیستم و اعلام پاکس آمریکا و جهان تک قطبی به نقطۀ اوج قدرت خود رسید.
در ظرف مدت سی و چند سال اخیر، امنیت و آرامش بطور کلی از جهان رخت بربست؛ سیاست یکجانبه گرایانه و اعمال سلطۀ کامل امپریالیسم در تمامی عرصههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و اخلاقی پیش رفت؛ اعمال نفوذ و مداخله در امور داخلی کشورها ابعاد بیسابقه به خود گرفت؛ کشورهای زیادی یکی بعد از دیگری اشغال و ویران گردید، به هرج و مرج کمسابقه کشیده شد؛ فقر و فاقه، بیحقوقی تودهها به مرحلۀ غیرقابل تحملی رسید. بطوریکه ثروت تنها هشت نفر بر دار و ندار بیش از سه و نیم میلیارد نفر از جمعیت جهان فزونی گرفت؛ زیستگاه بشر- کرۀ زمین- بطرز دمافزونی تخریب گردید و میرود تا به «جهنم» ساکنانش تبدیل شود؛ حقوق بشر و دموکراسی غربی- آمریکایی به ابزار اشغال و ویرانی کشورها و کشتار میلیونی جمعیت آنها تبدیل گردید؛ مفاهیم آزادی، استقلال، عدالت مسخ و تهی از محتوا شد و بهعنوان واژههای «خر رنگ کن» رایج گردید؛ طراحان، مبلغان، سیاستبازان ارتجاع و امپریالیسم علاوه بر مطبوعات، رسانههای صوتی و تصویری استعماری- امپریالیستی موجود، شبکههای متعدد باصطلاح اجتماعی و گشایش وسیع دنیای مجازی در اثر «انقلاب انفورماتیک» را به دستابزار بشدت کارآمد برای مغزشویی عمومی تبدیل کردند؛ روح و روان و شعور تودها را خدشهدار نمودند و با راهاندازی خط تولید انبوه ابله و احمق، مغزها را به میدان نبرد تبدیل کردند. در نتیجه، قدرت و توانایی شناخت آنها زایل نمودند و بحران شناختی آفریدند.
واضح است که چنین نظمی نمیتوانست جهان را از خطرات خودکامگی و دیکتاتوری امپریالیستی برهاند. بسیار طبیعی بود، که بخشی از کشورها، ملتها و نیروها نمیتوانستند ناظر بیطرف این روند ناهنجار جهانی باشند.
در مقابل وضعیت موجود، کشورهای بزرگی مانند جمهوری خلق چین و بخصوص، جمهوری فدراتیو روسیه که تجربیات فاجعهبار محو اتحاد شوروی را هنوز در مقابل چشم خود دارد، باضافۀ برخی کشورهای دیگر مانند ایران، کوبا، ونزوئلا و تعدادی دیگر به فکر تحول جهان و برقراری نظم نوین افتادند تا نوع بشر بتواند نفس راحتی بکشد.
غرب جمعی با درک واقعیت خیز یکسری کشورها برای ایجاد نظم نوین جهانی، عجولانه به تکاپو افتاد و بیوقفه به تلاشهای دامنهداری دست زد تا بتواند قطار حرکت تاریخ را روی همان ریل فرسوده حفظ کند. در اجرای این هدف، غرب سعی بسیار کرد تا با دامن زدن به نارضایتیهای داخلی و مدیریت اذهان مشوش جوامع مختلف، کشورهای نامطلوب را بخود مشغول دارد و از درون متلاشی سازد. در این راستا به تناسب موقعیت و اوضاع داخلی کشورهای «سرکش»، به هر یک، نسخۀ خاصی به پیچد.
شروع جنگ تجاری ادامهدار با چین نقطۀ آغاز بود و هشت سال تدارک حملۀ نظامی گسترده به روسیه تداوم آن! در کشورهای دیگر نیز به تناسب توان اقتصادی، سیاسی، دفاعی و امنیتی آنها، به اقدامات تخریبگرانه، از تهاجم نظامی تا درگیر کردن جنگ ترکیبی دست زد.
بسیاری از کشور با درک چنین رویکرد غرب، بدفاع از استقلال و تمامیت خود برخاستند. روسیه، اگر چه برای مقابله با دسایس غرب، در سال ۲۰۱۵ به کمک سوریه رفت، اما با شروع عملیات ویژۀ نظامی برای نازیزدایی و غیرنظامی کردن اوکراین بمثابه پایگاه غرب برای حمله به روسیه، نقطۀ عطف تحولات جهانی را رقم زد.
بعد از چین و روسیه، مهمترین و در عین حال، ضعیفترین ستونی که قرار است نظم نوین جهانی بر روی شانۀ آنها استوار شود و تحکیم یابد، ایران است که غربگرایی و نفوذ صهیونیزم در آن سابقۀ بس طولانی دارد. اتفاقاً دلیل اصلی کندی روند پیوستن ایران به شرق جهانی، وجود همین نفوذیهای فکری، سیاسی و حتی فیزیکی غرب در نهادهای تصمیمگیری کشور، در بدنۀ حاکمیت و جامعه میباشد. با احتساب همۀ اینها، غرب جمعی درست روز پذیرش عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای به کشور ما حمله کرد.
نحوه و بهانۀ آغاز حوادث اخیر ایران و ادامۀ آن به شیوۀ تروریستی بشدت خشونتبار و پر خسارت و تلفات، این واقعیت را با وضوح تمام نشان داد که برخلاف تبلیغات و رهنمودهای رسانههای ضد صلح و امنیت، آرامش و آسایش بشر مانند بیبیسی دولت فخیمۀ انگلیس، صدای امپریالیسم آمریکا، ایران انترنشال سعودی و دیگر متعلقات آنها، نه خیزش بود، نه جنبش، نه انقلاب! و هیچ شباهت و ارتباطی هم با خواستها و مطالبات بحق بیش چهل سالۀ تودههای محروم ایران نداشت و ندارد. بلکه ادامه و تشدید جنگ ترکیبی (هیبریدی) امپریالیسم علیه کشور ما بود، که از ماههای اول انقلاب ۵۷ شروع شده است.
ــ نحوه و بهانۀ حمله به ایران ظاهراً فوت یک زن در بیمارستان، دو روز پس از بازداشت توسط گشت ارشاد بود. در این رابطه که آیا مرگ او صرفا بهانه و پوشش بود یا خیر، اشاره به این نکته کافیست چنین مرگها یا حتی قتلهایی نه در ایران یک اتفاق نادر و استثایی است و نه در هر جای دیگر. مثلا در آمریکا و اوپا، طبق گزارشات، طی یک سال گذشته صدها زن در اثر شلیک مستقیم پلیس به قتل رسیده است. اما هرگز چنین هیاهو و جنجال و تروریسم براه نیافتاده است.
در مورد فوت خانم مهسا امینی، ابتدا سه فرضیه بنظر میرسید:
۱ــ در اثر ضرب و شتم و فشارهای روحی، روانی و جسمی فوت کرد یا به تعبیر «بعضیها»، به قتل رسید؛
۲ــ او تروریست انتحاری بود و با مصرف دارو، داوطلبانه به استقبال مرگ در راه «آزادی خلق» رفت؛
۳ــ بدون اطلاع از سرنوشت بعدی خود، بواسطۀ افراد و گروههای خاص گول خورده و در همآهنگی با نفوذیهای غرب در داخل نهادهای حاکمیت، عمداً به جلو گشت ارشاد هدایت و سپس ترور بیولوژیک شد. درست مثل ندا خانم در سال ۸۸ که گول خورد، در یک فیلم شبیهسازی بازی کرد و پس از پایان فیلمبرداری ترور شد و تاوان آن را مردم ایران پرداخت.
انتشار فیلم دوربین مدار بستۀ مرکز به اصطلاح آموزش گشت ارشاد، طرز ورود آرام او به محلی که ساکنان آن نیز مثل خود مهسا خانم با طیب خاطر در آنجا حضور نداشتند، راه رفتن با قدمهای متین و با اعتماد به نفس، نسشتن و برخاستن مجدد برای صحبت با یکی از مسئولان و افتادنش، فرضیه نخست را بکلی و یک بار برای همیشه رد میکند. نشانی فیلم دوربین مدار بسته.
این ندا خانم است. به حالت چشمان و چهرهاش خوب دقت کنید. نه هیجان و دلهرهای، نه احساس درد و نگرانی. به ادعای آرش حجازی، گویا تیر درست به قلبش اصابت کرده
اما در بارۀ دو فرضیۀ باقیماندۀ ۲ و ۳ لازم است روانشناسان، حقوقدانان و حتی کارآگاهان نیز با تحلیل فیلم دور مداربسته، نظر خود را بدون فدا کردن حقیقت در پای ملاحظهکاریهای سیاسی و بدون ترس از شنا در خلاف جریان بیان نمایند و با صراحت اعلام کنند که آیا چنین رفتار متین و سنجیده از کسی که دقایقی پیش مورد ضرب و شتم واقع شده، ممکن است یا خیر!
با همۀ این اوضاع و احوال، توسعۀ بعدی حوادث، بخصوص حملات تروریستی گسترده و قربانی کردن افراد بیهیچ گناه (از جمله، حادثۀ تروریستی در شاه چراغ شیراز و غیره)، نشان داد که مرگ مهسا خانم چاشنی انفجاری یک طرح کاملا برنامهریزی شده برای به حرکت در آوردن نیروهای مسلح و غیر مسلحی بود که غرب جمعی آنها را از سالها قبل بطرق مختلف، حضوری و غیرحضوری از طریق شبکهها و رسانهها در داخل و خارج کشور برای حمله آموزش داده، سازماندهی نموده و بخشاً مسلح کرده بود.
در پایان گفتار، لازم به تأکید است که رخدادهای اخیر کشور در همه حال و بیتردید، بدون هماهنگی با نفوذیهای غرب در مراکز تصمیمگیری کشور نمیتوانست با چنین سرعت، شدت و خسارات انسانی و مالی اتفاق بیافتد. جالبتر اینکه مجموعۀ حاکمیت ایران از ابتدا با کاربست قوانین و موازین ارتجاعی، از جمله، پوشش اجباری زنان، ضد آزادیهای سیاسی- اجتماعی و ندانمکاریهای خود نیز گزک بسیار برندهایی به دست دشمنان ایران داده است. و گرنه، جمهوری اسلامی میتوانست با تشکیل یک کمیسیون تحقیق مرکب از متخصصان پزشکی، روانپزشکی، روانشناسی و همچنین با مشارکت کاراگاهان و حقوقدانان مستقل و غیر مستقل علت فوت خانم امینی را بسرعت روشن سازد و حداقل این بهانه را از دست دشمنان استقلال و تمامیت کشور برباید.
مطالب مرتبط:
ــ تبلیغات ویژه و شایعه در جنگ اطلاعاتی
ــ چگونه غرب در مقابل چشم ما تودهها به انجام انقلاب رنگی تحریک میکند
ــ ده روش برای اغوای مردم توسط رسانههای جمعی
۱۶ دی- جدی ۱۴۰۱