رویای شیرین
رسول پویان
کاش در رویای شیریـن آشیانی داشتم
در هـوای شـوق گل هـا بلبلانی داشتم
کاش بودم گوهری درسینۀ امواج بحر
قـصـه هـای زورق بی بـادبانـی داشتم
کاش می رفتم چوموج نورتا اوج سما
از زمین تا آسـمان هـا نـردبانی داشتم
کاش در آیینۀ دل چشم کیهان می شدم
پـر ســتـاره آســمان بـی کـرانی داشتم
کاش یک باردیگرحماسه می کردم بپا
همچو آرش هـمـتِ تیر و کمانی داشتم
کاش دنیای پراز صلح وصفا میساختم
عاری از پیکار ویرانگر جهانی داشتم
کاش غم را می زدودم ازدل نسل بشر
با می و معشـوق بـزم شـادمانی داشتم
کاش ازنو زنده می گشتم در دهر کهن
جاودان شور و نـوا طبع جوانی داشتم
کاش عمری رانمیبردم درهجران بسر
هـمـدم نـیـکـو نهــاد و دلـسـتانی داشتم
کاش میدیدم درعشق کسی اخلاص را
در حـریم وحـدت دل هـا مکانی داشتم
کاش در قـول و قراری بود امید مراد
تا ســلام دلـنــواز و ارمغــانـی داشـتم
دور می بودم زدامان درشت روزگار
در مـیان بسـتـر دل پـرنـیــــانی داشتم
11/10/2022