دعوتم کن تا بیایم ، یا بیا در پیش من
یا به کیشت آشنا و،یا که شَو همکیش من
تا ر زلفت را بِگرَدان، دَورِ گردن چون تناب
یا ز آن یک حلقه ساز و ، یا ز تارِ ریش من
تابکی خاموش باشی،گنگ ولال و بیصدا
احـتمالاً میهراسی ، ماهِ دور اندیش من !
سالها است پادشاهی میکنی در ملک دل
از خدا خواهم بگردی، یکزمان درویش من
از نبودت گم شدم، در ورطۀ وهم و بلا
سربکش از زیرابری،رفع کن تشویش من
مسعود حداد