قهرخدا
![](https://mashal.org/media/f.baray_.jpg)
ف.بری
قهرخدا
این چه وهم وظلمت ست دراین دیار گشته ایم مغضوب ذات کردگار
بسته شد بر ما صـــــراط مستقیم چون نداریم آن حضور واعتبار
بانگ تفـــــریق آید از منبر مدام میسرایند خطبه وهــــم و شرار
چون سلاح وجهل باهم شد قرین جوی خون جاری شده درهرکنار
شیوه غدر و چپــــــاول دروطن شد روا با رهبـــــــران نابــــکار
گشته ایم رسوا و بد نام درجهان از مهیــب فتـــــنه و از کارزار
دور گشتیــــــــم ازوفا و مردمی با شقاوت بسته ایم عهد و قرار
راه عرفان است بـری عز ووقار
از جهالــــت تیره گردد روزگار
ماست مالی
سال های قبل گروه رهزنان می ربودی مال مردم بی امان
برسرشهراه میکردند کمین بادل سنگین و هیبت بر جبین
چون گرفتی مال مردم برتمام میشدند درفکر توجیه این کلام
گرتصاحب میکنی مال کسی چون دهد مالک رضا، نیکوبسی
میزدند بر فرق مالک آنچنان تا کشد لفظ رضایت بر زبان
اینچنین بامال دزد یی حلال برشدی بر مکنت وجا ومنال
حال ما امروز باشد همچنان دزدوغاصب گشته اند میروکلان
غدرودزدی راغنیمت خوانده اند از بد وجدان خود آسوده اند
مسند قدرت بود بردست شان میشمارند خویش راغوث زمان
(خرده گیرند درسخن بربایزید ننگ داردازوجود شان یزید)
خودکنند توصیف یکدیگرازآن نزدخلق باشند سخیف وبدگمان
میگذارند نام خود بر جاده ها همچوخنجرمیخلد بر سینه ها
شد مسما اسم فاکولته ادب بر یکی ازرهبران دورازادب
میکنند با خوف وتهدید ورجا خویش را تحمیل مردم هرکجا
خود نمایانند بزرگ با قیل وقال لیک ملت واقف است ازوضع حال
چون هویدااست بری هرصبح وشام طشت رسوایی شان افتد زبام