ناپاسخگویی به چالش های جهانی؛ نشانه های زوال تمدن غربی!؟

نویسنده: مهرالدین مشید بحران های جهانی پدیده ی تمدنی یانتیجه ی…

عشق و محبت

رسول پویان در دل اگـر عـشق و محبت باشد نجـوای دل آهـنـگ…

جهان در یک قدمی فاجعه و ناخویشتن داری رهبران سیاسی…

نویسنده: مهرالدین مشید افغانستان در حاشیه ی حوادث؛ اما در اصل…

چند شعر از کریم دافعی (ک.د.آزاد) 

[برای پدر خوبم کە دیگر نیست]  ترک این مهلكه با خون…

مکر دشمن

  نوشته نذیر ظفر با مکـــــر خصم ، یار ز پیشم…

نویسنده ی متعهد نمادی از شهریاری و شکوهی از اقتدار…

نویسنده: مهرالدین مشید تعهد در قلمرو  ادبیات و رسالت ملی و…

اهداف حزب!

امین الله مفکر امینی      2024-12-04! اهـــــدافِ حــزبم بـــودست صلح وصفا ی مــردم…

پسا ۷ و ۸ ثور٬ در غایت عمل وحدت دارند!

در نخست٬ دین ماتریالیستی یا اسلام سیاسی را٬ بدانیم٬ که…

نگرانی ملاهبت الله از به صدا درآمدن آجیر فروریزی کاخ…

نویسنده: مهرالدین مشید پیام امیر الغایبین و فرار او از مرگ؛…

مدارای خرد

رسول پویان عصا برجان انسان مار زهرآگین شده امروز کهن افسانۀ کین،…

افراطیت و تروریسم زنجیره ای از توطیه های بی پایان

نویسنده: مهرالدین مشید تهاجم شوروی به افغانستان و به صدا درآمدن…

عید غریبان

عید است رسم غصه ز دلها نچکاندیم درد و غم و…

محبت، شماره یکم، سال ۲۷م

شماره جدید محبت نشر شد. پیشکش تان باد!

روشنفکر از نظر رفقا و تعریف ما زحمتکشان سابق

Intellektualismus. آرام بختیاری روشنفکر،- یک روشنگر منتقد و عدالتخواه دمکرات مردمی آرامانگرا -…

پیام تبریکی  

بسم‌الله الرحمن الرحیم اجماع بزرگ ملی افغانستان به مناسبت حلول عید سعید…

عید خونین

رسول پویان جهان با نـقـشۀ اهـریمنی گـردیـده پـر دعوا چه داد و…

بازی های ژیوپولیتیکی یا دشنه های آخته بر گلوی مردم…

نویسنده: مهرالدین مشید بازی های سیاسی در جغرافیای افتاده زیر پاشنه…

ادریس علی

آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسنده‌ی…

گزیده‌ای از مقالهٔ «هدف دوگانهٔ اکوسوسیالیسم دموکراتیک»

نویسنده: جیسون هی‎کل ــ با گذشت بیش از دو دهه از…

مثلث خبیثه ی استخباراتی ایکه افغانستان را به کام آتش…

نویسنده: مهرالدین مشید اقنوم سه گانه ی شرارت در نمادی از…

«
»

عرفان ایرانی

دکتر بیژن باران

رنج انسان هنرمند- رنجی است که در جستجوی حقیقت گام بر می دارد. نیما یوشیج

ﺩﻧﻴﺎ ﭘﺮ اﺳﺖ اﺯ اﻧﺴﺎﻥﻫﺎﻱ ﺧﻮﺏ. اﮔﺮ ﻧﺘﻮاﺳﺘﻲ اﻧﺴﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﭘﻴﺪا ﻛﻨﻲ ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﻳﻚ اﻧﺴﺎﻥ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺵ. ؟

تعامل با مخالفان سیاسی را می توان در تاریخ عرفان و ادبیات تغزلی 1000ساله فارسی و در برخی مشاهیر سیاسی و ادبی قرن 20م بررسی کرد. تعامل فرد با جامعه نیاز به عشق، پیمان، وجدان، فرهنگ دارد. در خاور میانه، مهد تمدن، این مقولات را می توان پی گرفته؛ سپس در قرن 20م تبلور مدرن آنها را بررسی کرد. در استبداد شرقی رایج سوار بر لایه حاکمیت در خاور میانه گاهی در خانخانی ها عرفان یکی از شیرهای اطمینان حاکمیت برای کنترل احساسات فردی و تفاسیر ایده آلیستی روشنفکری است. شمس تبریزی در 7سده پیش شرایط سخت و خشونت شرقی برای عارف را با زندان تداعی کرد:
ما
آنیم که زندان را بر خود بوستان گردانیم
چون زندان ما بوستان گردد؛
بنگر که بوستان ما
خود چه باشد!

گاهی عارف زندان و اعدام می شود؛ نمونه حلاج، سهروردی، درویشان گنابادی کنونی. عرفان با عشق، مهر، پیمان، عبرت، عدم خشونت پیوند دارد. آن را در محافل غیرعلنی صوفیان، ادبیات فارسی، رفتار درویشی می توان پی گرفت. فرهیختگانی پیدا می شدند که پس از یادگیری الهیات، علوم، ادبیات به مقام های دیوانی با ذات انطباقی می رسیدند. آنها حرفه هایی را اختیار می کردند تا حرص مال و غریزه مقام اشان ارضاء شده؛ یا در تعدیل خشونت و رواج آبادانی بکوشند.

گاهی عارفان در خدمت امور مذهبی و درباری؛ گاهی هم مستقل به بیان ایده های خود می پرداختند. محافل نیمه مخفی تشکیل داده؛ مریدانی یافته؛ آثاری کتابت می کردند. آنها عناصر ناراضی از حاکمیت را بدور خود جمع می کردند. در سفرهایشان یک تشکیلات سراسری پدید می آوردند. شاید تجار و زمینداران باسواد آنها را ترغیب می کردند که ایده هایشان را مکتوب کرده؛ ناسخان را پول داده تا این کتب را تکثیر کنند.

در قرون وسطا انسانها به 4 مزاج صفراوی مستعد ادبیات، بلغمی مستعد علوم، دموی مستعد هنر، سوداوی مستعد تخیل گروهبندی می شدند. روشن است که قلیلی از مزاجهای صفراوی و سوداوی به عرفان روی می آوردند؛ تخیلات شورانگیز جوانی شان بوسیله پیران تعدیل می شدند. عرفان با ایجاد مرتبت، شکیبایی را به اعضای طریقت تزریق میکند. رویه دیگر عدم تعدیل، ظهور حشیشیون/ اسسینهای قلعه الموت و فداییان اسلام سده 20م است که ترور دولتمردان مخالف را هدف اجتماعی قرار می دادند.

اکنون هم در نبود عرفان شرقی، نوع القاعده وهابی/ طالبانی تا مرگ انتحاری خود و دیگران جلو می رود. پس مدارای دولتمردان با عرفان قابل فهم است؛ زیرا هم کنجکاوی، هم دوراندیشی شکیبایی را طلب می کرد. نیز زهد penitent ، ترک دنیا، ریاضت هم بین آنها رایج  بوده. در موسویت/ یهودیت، مسیحیت/ نصرانی، هندویسم/ بودیسم هم ظرف 2 هزار سال گذشته قطبهای متعدد، با فکرهای کتره ای فردی و استعداد ادبی پدید آمدند.

در خاور میانه بین 7 حرفه فیلسوف، عالم، حکیم، صوفی، عارف، درویش، قلندر فرق کتابی زیاد نیست. قطبهای این 7 حرفه گاهی تضادهایی با هرم قدرت سیاسی /مذهبی داشته، در این راه جان خود را از دست می دهند. نمونه: حلاج و سهروردی. درکل این 7 حرفه بمال دنیا اهمیت نداده، به سیر و سیاحت پرداخته، به ذکر و دعا خوانی مشغول اند. آنها عشق و دانش الهی را با مطالعه، مکاشفه، اشراق، تخیل، تقریر، کتابت، سخنرانی، جمعآوری اعانه می آمیزند.

صوفی و عارف در محافل خودی در شهرهای یک منطقه مریدانی داشته، به مطالعه و ذکر می پردازند. برخی از این حلقه های عرفانی تا امروز هم دورهم نشینی، س-ج بین مریدان و مراد، چله نشینی، مناسک آیینی ویژه را اجرا می کنند. درویش و قلندر به ظاهر خود اهمیت نداده، شغلی نداشته، با کشکول و تبرزین بین مردم، پیاده گز کرده، با خواندن اوراد لقمه ای قوت دریافت می کنند.

عارف از واژه یونانی Gnostic بمعنی معرفت آمده. عارف دارای اسرار الوهی esoteric در باره جهان ربانی، بینهایت، ناآفریده است؛ نه جهان محدود، طبیعی، مادی. خیام بطعنه به عارف گفت: “اسرار” جهان را نه تو دانی و نه من. این دانش از طریق اشراق و مکاشفه فردی بدست می آید تا تجربه و استدلال جهانشمول. اشراق و مکاشفه با عالم رویا و هپروت، جذبه و مراقبه، فکرهای کتره ای در مغز رابطه دارند.

توجه شود این نوع دانش فردی انباشت پذیر نبوده؛ در مجموع تنها از چند دهه زندگی یک عارف در کتب و موعظه های او در اذهان و حافظه مریدان جمع می شود. نوع کمینه این مراقبه فردی در جوکیان و مرتاضان است که پس از مرگ آنها این تجربه فردی پایان می یابد. حافظ به اشعار شاه نعمت الله ولی 732-832 ه.ق. نظر داشته: آنانکه خاک را به‌نظر کیمیا کنند./ آیا بود که گوشه چشمی بما کنند؟

عامل عمده تعامل پیمان بخاطر تجارت است که در تاریخ و اساطیر تبیین شده. از 3 هزار سال پیش در تجارت بویژه معاملات پایاپای و نسیه پیمان نقش عمده دارد. میترا از اسطوره های ایرانی است که نماد خورشید، عشق، پیمان در مقابل تاریکی، نفرت، دغلکاری است. این کیش پیش از دین زرتشتی، با مادهای آریایی مهاجر در آذربایجان و قفقاز در هزاره اول ق.م. ظهور کرد. شرایط نوین جغرافیایی و همسایگان، تغییراتی برای مهر چون تداعی پیمان بخاطر تجارت را در این کیش پدید آوردند. مهر خدای بینا و شنوا بر ارابه خورشید- مظهر پیمان، دوستی، تجارت با اقوام همسایه شد. این اقوام ساکن کوههای قفقاز، آناتولی ترکیه، شهرهای سامی در عراق و خوزستان، ساکنان جبال زاگروس مانند کاشی، لر، کرد بودند.

کاشیها همسایه غربی ایلامیهای جلگه خوزستان سواحل رود کارون، در 1570 ق.م. بابل را فتح کرده؛ به مصر حمله کرده؛ باورهای خود مانند اهورا با 2بال گشاده، چشم خورشید، وزنه ترازو، مُهر را به آنجا بردند. در بین النهرین اقوام آشور و بابل اسب نداشتند. از 3-4 هزار سال پیش، آریاییهای مادی، پارسی، پارتی از جلگه های شمال دریای خزر اسب و باورهای دینی خود را به جنوب و غرب آوردند. لذا میترا ارابه و اسب داشته.

مهر پرستی از ترکیه به روم اشاعه یافت. از قرن 1 ق.م. تا 4 م با 600 مهرابه مکان مناسک دین رایج امپراتوری روم بود. مهرابه ها از آسیا تا اروپا و آفریقا در غار بنا می شدند. برخی مناسک آیین مهر در دین مسیح بویژه کاتولیک بازسازی شدند. زاد روز مهر در 25 دسامبر نزد رومیان بود که بعد به مسیح نسبت داده شد.

در هر مهرابه، صحنه روبروی حضار، حجاری میترا پیروز در کشتن ورزو می باشد. در این صحنه نمادهای زیر وجود دارند: سگ، مار، خون برای آّبیاری حاصلخیزی زمین، کژدم، بیضه گاو، کلاغ، سکو، خوشه گندم، 2 قلو. 2قلو جوان بنامهای زیر ند: کاتس با مشعل سر به بالا/ برای شب– چون نور نیاز است؛ کاتوپاتس با مشعل سر به پایین/ برای روز- چون روز آفتاب روشنی می دهد. در این حجاری 12 بروج عیلامی، ماه بدر دیده می شوند. برخی نمادها با کهکشانهای همنام در آسمان متناظرند: سگ/ کلب، مار/ هایدرا، کژدم، گاو، 2قلوی جمینای.

کیش مهر کتاب مقدس  و آثار کتبی نداشت. در این کیش 7 مرتبت متناظر با سیارات شمسی از دون تا فوق کلاغ، عروس، سرباز، شیر، پارسی، خورشید sol، پدر بود. واژه های مغ، مجوس، ماژیک/ مجیک در غرب از بقایای این کیش اند. روند عضوگیری مردانه دارای 7خوان آزمون سرما، گرما، سختی، پاکی، نماز 3گانه روزانه بود. اصول مهرپرستی بقرار زیرند: 1- گاوکشی- آب، شکار، مهر با گاری به آسمان عروج می کند. شاید تبخیر رود و نزول باران بن این نماد باشند. 2- میترا و خورشید با هم دست داده، اعضای گاو را بر سفره میهمانی می خورند. 3- تندیس انسان شیر سر یا اهریمن ایستاده مارپیچ، زروان/ کرونوس خدای زمان و فصول می باشد.

زروان خدای زمان-فضا، سرنوشت در قرن 4ق.م./ نیمه عهد هخامنشیان در جنوب غربی لرستان/ شمال خوزستان نضج گرفت. این کیش هم مانند مهر پرستی کتاب مقدس نداشته؛ لذا بجز اشارات پراکنده در کتب دیگران با تاخیر زیاد چیزی بجا نمانده. اصل 3م مهرپرستی یعنی انسان شیر سر، با تن مارپیچ- نماد بسآمد شبانه روز، فصول، سال- در مفرغ لرستان از هزاره 1 ق.م. با کیش زروان قرابت دارد. ولی در نبود متون میترایی، این قرابت با آثار مفرغ مربوط به دهنه اسب هم کمکی به درک اصول کیش زروان نمی کند.

نکته مهم: ادیان گذشته مانند حال هرکدام نحله هایی در جغرافیا و دوره مشخص داشته اند. لذا مشترکات ادیان زرتشتی، اهورایی، بودایی، مهرپرستی، مغان، مندایی/ صائبی، کیش زروان، مانی با مسیحیت را می توان دید – بویژه در ساتراپهای مرزی 2 فرهنگ مجاور هم. تجار مداراگر هوشمند ناقل افکار، اعتقادات، رسومات از فرهنگ مبداء به فرهنگ مقصد بوده و هستند.

در خانه های تجار و دوستان محلی مقصد با میهمانیهای نخبگان شهر جوانان با تخیل و خلاقیت قوی، گفتار تاجر سر زمین دور را بخاطر سپرده؛ تغییرات در باورشان گاهی پدید می آید. تاجر در مراجعت برخی باورهای فرهنگ مقصد را به زادگاه خود آورده؛ در میهمانی آنها را با نخبگان دینی و عرفی حاضر در میان می گذارد.

پس از نیازهای اولیه انسان مانند غذا، گرمی، مسکن، ایمنی، خواب- بنیان اجتماع بر اساس عواطف بوِیژه عشق سازنده است. عشق اشکال فراوان دارد: بین زوج، بین ولی و فرزند، بین اعضای جامعه، به زادگاه، به شوق، هنر، ورزش، حق، ادبیات، شعر، اولیا، میهن، عقیده، مراد، قطب، ثروت، منزلت، قدرت، معرفت. عشق با مهر و پیمان رابطه داشته؛ ریشه لغوی و اجتماعی این 3 واژه بررسی می شود. واژه ی عشق در شعر، ادبیات، عرفان ایرانی جایگاهی بلند دارد. این واژه عربی نبوده؛ ریشه ی هند و اروپایی از هزاره 2ق.م. داشته؛ شجره آن به قرار زیر است.

هر پدیده از تک یاخته تا ستاره از مراحل متمایز چرخه حیات گهواره تا گور یعنی زایش- بلوغ- میرش می گذرد. این مراحل نامساوی در طول زمان، عمدتا تولد، اوج، مرگ پدیده اند. عشق بین 2 انسان هم چرخه عمر خود را دارد. در یک بازه زمانی از آغاز آشنایی 2 مغز به اوج مقاربت تنانه رسیده؛ سپس با جدایی یا مرگ به پایان می رسد.

عارف با عشق در جستجوی عشق می باشد. عشق بمعنی تعامل 2 طرف در ساختن چیزی باهم است. گاهی طرف می تواند تخیلی باشد. در اینجا عشق شامل پندار، گفتار، کردار هر 2 طرف در جهتی مشترک است. البته با جدایی از هم، بازآوری خاطرات یا حتی گفتار در باره طرف، می توان عشق را مانا انگاشت. گاهی عشق 2-سویه بخاطر اولیای طرفین یا رقیب قدرتمند به تراژدی منجر می شود. رمئو و ژولیت شکسپیر، شیرین و فرهاد نظامی نمونه های عالی این گونه رابطه تحت فشار محیط نامساعد اند.

عشق طیف عاطفی مهمی در زندگی فرد در جامعه است. عشق جنسی بین 2 طرف، نوع خاص عشق برای تداوم جامعه است که با میراث قطور ادبیات حافظه جوانان را برای یافتن ایده آلها پر می کند. عاطفه مقابل عشق نفرت است. در جذبه جنسی و درونی، عشق باعث رفتار بیرونی برای زوج یابی می شود. لذا صِرفِ فکر کردن به کسی معنی عشق تعاملی نمی دهد. فکر مفرط به عشق، گاهی منجر به اعتیاد جنسی، دنبال کردن معشوق، ویرش فکری obsession ، عقده روحی می شود.

در سیاست عشق به آرمان خود گاهی با نفرت به دیگری شکل می گیرد. علل نفرت می تواند تعصب، طمع، بیدانشی، تنگ نظری، قلدری، تقاص، تکبر باشد. روشن است که چنگیز از مقاومت نیشابور نفرت یافته؛ مردم و جانوران را سر برید؛ شهر را با آب رودخانه نابود کرد.

در رابطه با همکنشی با محیط و بیان فکرهای کتره ای حافظه- اراده پندار، گفتار، رفتار فرد را کنترل می کند. عواطف شامل احساسها در فکر و محرکه ها در رفتار اند. محرکه های 6 گانه جهانشمول انسان مدرن ترس، خشم، شگفتی، اشمئزاز، غم، شادی نام دارند که در سر و تن فرد واکنش عضلانی پدید می آورند. احساسها بستگی به محیط و شخصیت فردی دارند؛ مانند غریبی، حسادت، تنهایی، سرخوشی، دهها احساس دیگر. تقاص، انتقام، کینه، غضب، خشم، غیض در جامعه پیشامدرن مدارات مغزی را تعیین کرده اند؛ در جامعه مدرن قانون جایگزین این عواطف شده.

احساس 2 گونه است: مثبت مانند عشق، گرمی، تگری، رنگهای دلپذیر، خنکی، سکسی، جذاب، خوشبو، خوشمزه، شیرین، نسیم، لبخند، مسئولیت، امید، راحتی، امنیت، احترام، آرامی، سرخوشی، شنگی، آرامش، دوستی، نوازش. احساس های منفی هم زیادند؛ مانند رشگ، حسرت، حسادت، آز، حرص. عواطف ناشی از ترشحات هورمونها در غدد متعدد می باشند. وجود وجدان، انسانیت، خرد، منطق، دورنگری هم در معادله خواسته و کردار انسان قرار دارند.

عشق. محمد حیدری ملایری درباره ی ریشه ی فارسی واژه ی عشق نوشت: عشق زیباترین واژه ی زبان فارسی است. تا چندی پیش همه آن را عربی می دانسته اند. عشق کلمه فارسی از کلمه ای هندو اروپايی با تلفظی شبيه ايس  aisمشتق شده. هم ريشه با واژه نورديک اِسک با زير الف، انگليسی اَسک با زبر الف به معنی خواستن، تمنا، اعلام پيوند زناشويی مي باشد.

واژه اوستایی عشق از -iška به معنی خواست، خواهش، میل بوده؛ ریشه در فعل اوستایی ایش بمعنی خواستن، میل داشتن، آرزو/ جستجو کردن دارد. این فعل کوتاه شده از ریشه‌ی هند و اروپایی -ais به معنی خواستن، میل داشتن، جُستن می‌آید. دارای مشتقات زیر است: -aēša خواست، جستجو. išaiti می‌خواهد، آرزو می‌کند. -išta  خواسته، محبوب. -išti آرزو، مقصود.

واژه‌ی  iška سپس  išk در فارسی میانه به عربی از 2 راه رسید: 1- واژه عشق در عهد ساسانی بر بخش جنوبی شبه جزیره عربستان تسلط داشت؛ به حیره، بحرین، عمان، یمن، حتا حجاز وارد شد. آذرتاش آذرنوش، راه‌های نفوذ فارسی در  فرهنگ و زبان تازی، چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۵۴. 2-عشق در آغاز‌ دوران اسلامی به عربی وارد شد. لغت‌نویسان و نویسندگان آن دوره از خاستگاه ایرانی این واژه آگاهی نداشتند.

آنها مفهوم “خواستن و جستجو کردن” را با عربی عَشَق، به معنی چسبیدن، در‌آمیختند. در عرفان ایرانی مفهوم عشق  با جستجو، گشتن پیوند ‌دارد. در 7 مرتبه عرفان منطق‌الطیر عطار جستجوی مرغان در طلب سیمرغ آمده. مولوی نیز عشق را  با ریشه‌ی فارسی خواستن، جُستن در این بیت بکار می برد: هفت شهر عشق را عطار گشت /  ما هنوز اندر خم یک کوچه‌ایم. در عرفان 7 وادی سلوک بقرار زیر اند:  طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فنا.  http://aryaadib.blogfa.com/post-197.aspx

مهر. میترا در ریگ ودا، اوستا و پارسی میثر، در پهلوی میتر، در فارسی مهر می‌باشد. میثره در سانسکریت به معنی دوستی، پروردگار، روشنایی، فروغ، پیوستن، واسطه، میانجی میان آفریدگار و آفریدگان است. ایزد مهر در اصل بجز ایزد خورشید بوده؛ اما بعدها آندو را یکی دانستند. یونانیها مهر را میترس نامیده؛ ذکر کردند: ایرانیان خورشید را بنام میترس می‌ستایند. پس در قرن 1 ق.م. مهر و خورشید مترادف بودند. ایزد مهر نگهبان ماه 7م سال، روز 16م ماه است.

میترا در اوستا به معنای پیمان، معاهده، پیوند، بستگی، کنترات، pact، تعهد بکار رفته؛ فرشته روشنایی، پاسبان راستی، پیمان است. مهر ایزد هماره بیدار و نیرومند است؛ برای یاری کردن راستگویان و بر انداختن دروغگویان و پیمان شکنان در تکاپوست. مهر از برای محافظت عهد، پیمان، میثاق مردم گماشته شده است. پس فرشته فروغ و روشنایی نیز هست که هیچ چیز از او پوشیده نمی‌ماند. گاتها-اشتودگات، یسنا 45 بند 5.

در اعتقادات آریایی گذار از مناسبات محسوس قبیلگی به انتزاعات ماورای حواس و سپس به انسانوارگی شاعرانه می باشد. مهر هزار گوش و ده هزار چشم برای نگهبانی دارد. مقر مهر در بالای کوه هرا/ البرز محاط بر سرزمین آریایی است، جایی که نه روز، نه شب، نه گرم، نه سرد، نه بیمار، نه کثیف است. این مقر بخشی از کره زمین بوده؛ پس مهر در همه جا ناظر است؛ با شنیدن آوای دغلشدگان آگاه گشته به یاری آنان می ‌شتابد.

پیمان. با تلفظ پ َ / پ ِ  از پهلوی پَتْمان، اوستائی پَتی مان َ بمعنی پیمودن، اندازه گرفتن آمده؛ مترادف عهد، معاهده، حلف، میثاق، شرط، قول و قرار، سوگند، ذمه، عقد، وثاق، سر موضع ایستادن، موثق، الزام، زینهار، ایلاف، بند، فیمان، رِباب، رِبابة، ودیع، وصر است. پیمان در اصل قرار گذاشتن، عهد بستن بر امری است. در عرف عبارت دست دادن 2نفر برای پذیرش انعقاد امری است. فردوسی گوید:
ترا رفت باید بفرمان من. /نباید گذشتن ز پیمان من .

بپیوستگی بر گوا ساختند./ چو زین شرط و پیمان بپرداختند.

زمین هفت کشور بفرمان تست./دد و دام و مردم بپیمان تست .

به نیمه شبها دارم با یارم پیمانها. دکتر رقابی

حافظ گوید: اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش. /حریف حجره و گرمابه و گلستان باش. با مترادفات امروزی: گرمابه= سونا، حجره = پاتوق، حریف=همراه، گلستان=گردش.

منابع. ‏19‏/04‏/2014

http://asre-nou.net/php/view_print_version.php?objnr=30091  بیژن باران، عرفان در شعر سهراب سپهری.