امپریالیسم و چالشهای معاصر جنبش کمونیستی
نویسنده: سایت «۱۰ مهر»
امروز مبارزه با تروریسم در سیمای داعش، جبهةالنصره، احرارالشام و غیره در سوریه، مقابله با تهاجم ائتلاف بهاصطلاح عربی به یمن و همچنین، مقابله با انجام ترورها و خرابکاریها در ایران، افشای ماهیت تلاشها برای انجام «انقلاب رنگی» در روسیه و بلاروس، مقاومت چین در برابر تشدید جنگ تجاری علیه این کشور، در واقعیت امر، بهمفهوم مبارزه و رویارویی با فاشیسم معاصر آمریکا و اروپا، یعنی همان یک مشت کشورهای غارتگر میباشد که در قالب تروریستی و تروریسم اقتصادی برای تثبیت و تشدید صدور سرمایه تلاش میکنند.
کمونیستها نیاز خاصی برای اثبات این واقعیت احساس نمیکنند، که نظم جهان معاصر با نظریۀ لنینی امپریالیسم بهطور کامل انطباق دارد. لنین نظریۀ امپریالیسم را در سال ١٩١۶ در کتاب «امپریالیسم بهمثابه بالاترین مرحله سرمایهداری» تدوین نمود. همۀ نشستهای جهانی احزاب کمونیست و کارگری، تمامی کنفرانسهای علمی ــ نظری، این واقعیت را بهوضوح تأئید کردهاند. البتّه، هر از گاهی برخی تلاشها برای اعلام این که امپریالیسم به مرحله نوین، مثلاً، نوع دیگری از جهانیسازی وارد شده، صورت میگیرد. در این رابطه نیز پنج وجه مشخصۀ شناخته شدۀ امپریالیسم از زمان لنین را با یک روش خاصی مورد بازنگری قرار داده، وجوه مشخصۀ بیشتری برایش برمیشمارند.
بهنظر میرسد پرداختن به این گرایشات انحرافی لزومی ندارد. برای اینکه، اولاً ــ این روش تحلیل اساساً درست شبیه تحلیل «کائوتسکی مرتد» است و لنین بهتر از هر کسی ارتداد کائوتسکی را توضیح داده است. ثانیاً ــ توجه و تمرکز روی درک و تفسیر از اصول لنینی و از نتیجهگیری لنین، که خود او در رسالۀ معروف و بنیادی تحت عنوان «امپریالیسم، بهمثابه بالاترین مرحله سرمایهداری» تبیین نمود، هدف این جستار میباشد. خود لنین در پیشگفتار برای نشر بعد از انقلاب آن مینویسد: «می خواهم امیدوار باشم، که این جزوه من بتواند به درک یک مسئلۀ اساسی اقتصاد، یعنی ماهیت اقتصادی امپریالیسم کمک کند که بدون تحلیل و بررسی آن، فهم ماهیت جنگهای کنونی و سیاستهای امروزی بههیچوجه امکانپذیر نیست».
با این توصیف، برای درک تنشهای رو به رشد جهان کنونی، تشخیص و تعیین منشاء اصلی مناقشات منطقهای و همچنین، خطرناکی تحولات جدید جهان، شناخت ماهیت اقتصادی نظام، تحلیل جامع و عینی از کل مناسبات ضرورت تام دارد. ولادیمیر ایلیچ لنین نوشت: «برای تجسم این موقعیت عینی نباید مثالها و اطلاعات جداگانه را در نظر گرفت (با وجود این بغرنجی فوقالعادۀ پدیدههای زندگی اجتماعی، همیشه میتوان مثالها یا اطلاعات مختلف زیادی برای تأئید هر موقعیتی پیدا کرد)، بلکه، حتما باید مجموعهای از مدارک مربوط به مبانی زندگی اقتصادی همۀ کشورهای درگیر جنگ و کل جهان را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد».
لنین در رسالۀ خود اساس اقتصادی این پدیدۀ تاریخی ــ جهانی جدید را توضیح داد. او رشد ناموزون سرمایهداری را تشریح نمود، و افزایش این تمایز را با توجه به شکلگیری انحصارات، سرمایۀ مالی و محافل بینالمللی سرمایهداران نشان داد. لنین در بارۀ تشکیل بنیان اقتصادی امپریالیسم نوشت: «همانطور که در کتاب حاضر ثابت شده، سرمایهداری اکنون تعداد انگشتشماری از کشورهای فوقالعاده ثروتمند و قدرتمند را (که جمعیت آنها کمتر از یک دهم، در صورت برآورد «سخاوتمندانه» و مبالغهآمیز، کمتر از یک پنجم جمعیت جهان است) متمایز ساخته، که تمام جهان را با عمل سادۀ چاپ پول غارت میکنند. صدور سرمایه، بر اساس نرخ قبل از جنگ و آمار تا جنگ، ۱۰ ـ ۸ میلیون فرانک سود برای سرمایهدار میدهد». اکنون، البتّه، سودهای حاصل از این کار بسیار بیشتر از زمان لنین است.
از این مدعای لنین که در آن زمان به دورۀ پنج ساله اشاره داشت، میتوان نتیجه گرفت که مفهوم لنینی تعداد انگشتشماری از کشورها در تجزیه و تحلیل او در سال ١٩١۶، به یک، دو یا سه کشور محدود نمیشد، بلکه، بر اساس برآورد «سخاوتمندانه» و مبالغهآمیز، با یک پنجم جمعیت جهان مشخص میگردید، که امروز به میلیاردرهای طلایی شهرت دارند. البتّه، امروز ارقام تغییر یافته، صدور سرمایه نیز اشکال و روشهای خاصی بهخود گرفته است. اگرچه از اصطلاحات جدیدی برای توجیه این قاعده استفاده میشود، اما تغییری در ماهیت امر بهوجود نیامده ــ اکثر ملتها و کشورها را یک مشت کشورها سرکوب نموده، استثمار میکنند. در خصوص ویژگیهای این تعداد انگشتشمار کشورها بهحد کافی مطالب تحلیلی در جهان منتشر گردیده و طفیلیگری سرمایهداری یک مشت ثروتمندترین کشورها بهحد کمال رسیده است.
هستۀ اصلی نظریه لنینی امپریالیسم را توضیح این نکته تشکیل میدهد که با وجود امپریالیسم، یک مشت کشورهای قدرتمند امپریالیستی جهان را بین خود تقسیم نموده و در خارج از آنها، بقیه کشورهای سرمایهداری تاراج میشوند. لنین چگونگی تشکیل «پایۀ محکم ستم امپریالیستی بر اکثر ملتها و استثمار کشورهای جهان را، طفیلیگری سرمایهداری یک مشت کشورهای غنی» را بهطور متقاعدکنندهای نشان داد. امروز ماهیت امپریالیسم تغییر نیافته و سردمداری این یک مشت کشورهای غارتگر را ایالات متحدۀ آمریکا بهعهده دارد که چند کشور اتحادیۀ اروپا مانند انگلیس، آلمان فدرال و فرانسه جزو آن یک مشت هستند. الباقی همۀ کشورهای سرمایهداری به این یا آن درجه، در معرض فشار و غارت قرار دارند.
واقعاً هم ویرانی یوگسلاوی، افغانستان، عراق، لیبی، سوریه و … برای تحقق منافع این یک مشت قدرتمند راه افتاد. اکنون هم علت اصلی جنگ بیوقفه در سوریه و یمن، تحریم اقتصادی و فشارهای دائمی علیه کشور ما ــ ایران همین است.
امروز مبارزه با تروریسم در سیمای داعش، جبهةالنصره، احرارالشام و غیره در سوریه، مقابله با تهاجم ائتلاف بهاصطلاح عربی به یمن و همچنین، مقابله با انجام ترورها و خرابکاریها در ایران، افشای ماهیت تلاشها برای انجام «انقلاب رنگی» در روسیه و بلاروس، مقاومت چین در برابر تشدید جنگ تجاری علیه این کشور، در واقعیت امر، بهمفهوم مبارزه و رویارویی با فاشیسم معاصر آمریکا و اروپا، یعنی همان یک مشت کشورهای غارتگر میباشد که در قالب تروریستی و تروریسم اقتصادی برای تثبیت و تشدید صدور سرمایه تلاش میکنند.
متأسفانه، برخی بهاصطلاح صاحبنظران مهمترین نکتۀ نظریۀ لنینی امپریالیسم دایر بر رشد ناموزون کشورهای سرمایهداری و استثمار بقیۀ جهان بهواسطه وحوش قوی را درست درک نمیکنند یا احتمالاً بهطور کامل درک نمیکنند. به همین سبب، ارزیابی آنها بهلحاظ نظری بهطور کلی اشتباه است. آنها استدلال میکنند، که امروز انحصارات در همۀ کشورها وجود دارد و همه کشورها در مرحلۀ امپریالیستی بهسر میبرند، منتها در سطوح متفاوت. به این سبب هم محدود کردن آن به تعداد معدود کشورهای امپریالیستی را اشتباه تصور میکنند. این استدلال همان روش استدلال فرصتطلبانه است که این دوستان را بهراحتی به چنین نتیجه میرساند، که گویا همۀ کشورهای جهان ــ مثلاً هم ایران، عربستان سعودی، ترکیه، چین، روسیه، سوریه، … و هم آمریکا، انگستان، آلمان و فرانسه امپریالیست هستند. خود این نیز از قضا بهمفهوم عدم درک آن است که تمایز بین غارتکننده و غارتشونده را انکار میکند. درک نکردن این نکته که درباره کشوری از منظر تاریخی یا نظری فقط در حالی میتوان بهمثابه امپراطوری صحبت کرد، که یکسری کشورهای وابسته و تیول از سری کشورهای کمتر توسعه یافته داشته باشد. و این پدیده که قبلاً استعمار نامیده میشد، اکنون استعمارنو تعریف میشود. آیا واقعاً هم لیبی یک کشور امپریالیستی بود؟ چگونه میتوان جمهوریهای سوریه و اوکراین یا مالی و نیجریه را امپریالیست نامید؟ البته که، در همه کشورها انحصارات تشکیل یافته است. اما این «امپریالیستها» زیر سلطۀ انحصارات خودی قرار دارند، و در همه کشورهای دیگر اساسا قدرتهای امپریالیستی بزرگ خارجی یا فراملیتی خدایی میکنند. امپریالیسم آمریکا بزرگترین غارتگر در میان این یک مشت غارتگر است.
در مجموع، فرایند با این مشخص میشود، که یک کشور سرمایه صادر میکند و از طریق صدور سرمایه سایر کشورها در معرض تاراج قرار میگیرند. هر نگاهی غیر از این، یک نگرش فرصتطلبانه و رویزیونیستی شمرده میشود. براساس این تجزیه و تحلیل لنین میتوان چنین نتیجه گرفت، که ترک مبارزه با امپریالیسم یا حداقل کمتوجهی به ماهیت غارتگرانه و تجاوزکارانه آن، چیزی جز فرصتطلبی و رویزیونیسم نیست.