گل برای درمسال
نویسنده: جمعه خان صوفی
برگردان و تلخیص: محمد قاسم آسمایی
29
من بتاریخ سیزدهم جون سال 1982 عروسی کردم. مراسم عروسی ساده وعادی بود ومحفل کوچکی را سازماندهی کرده بودیم که در آن داکتر نجیب وخانمش، خسر من لایق صاحب وخشویم، سه خواهر لایق صاحب وشوهر خواهر آن رشید، توخی وخانمش، محراب الدین پکتیاوال وخانمش، رشید وزیری وخانمش، خانم نوراحمد نور، حکیم وخانمش، بشیر رویگر وخانمش، ذبیح الله زیارمل وخانمش، روف وارثی وفامیلش اشتراک کرده بودند.
من تقریباً در تمام جلسات بین المللی اشتراک میکردم. در جلسۀ نویسندگان آسیا ـ افریقا در سال 1981 نسبت سهم گیری فیض احمد فیض فعال بودم. همچنین در جلسات آپسو وجنبش جهانی صلح بصورت مستقیم ویا غیرمستقیم سهم داشتم.
بتاریخ 15 نومبر در جلسه شورای جهانی صلح با رییس آن رامیش چندرا برای چند دقیقه در هوتل انترکانتیننتال ملاقات کردم وبرایش گفتم که در جلسات بین المللی وشورای صلح به نمایندگی از پاکستان کسانی را دعوت نمایید که بعداً سوءتفاهمات ایجاد نشود. چنانچه حین سفر بنگش صاحب وداکتر فیروز احمد به کیوبا، آنها ادعا کرده بودند که حزب اصلی مارکسیستی ولیننیستی مربوط به آنها است.
در کابل گاهگاهی من برای پروگرام رادیویی پشتونستان و بلوچی و روزنامۀ هیواد در باره مسایل گوناگون مقاله ها مینوشتم.
***
ادارات جاسوسی هم برای تأمین مقاصد خود بشمول جعل ودروغ به هر کاری دست میزنند. کمیسیون روابط بین المللی حزب دموکراتیک خلق جای که من وظیفه داشتم، نیز محل چنین کارها بود. اکثراً افغان ها وشوروی ها و یا هم تنها افغانها، کنفرانس های مطبوعاتی را به اشتراک نمایندگان وسایل ارتباط جمعی افغانی و سوسیالیستی دایر میکردند و به ندرت کدام خبرنگار هندی و یا غربی نیز دعوت میشد.
برای اثبات اینکه تنظیمهای جهادی با آی اس آی رابطه دارند؛ آنها اسنادی را جعل میکردند؛ گاهی نامه های با سمبول حزب اسلامی و یا تنظیم جهادی دیگر وعنوانی آی اس آی با امضای گلبدین و یا هم برعکس به امضای کدام میجر و یاکرنیل به آدرس مجاهدین جعل میکردند تا برای جهانیان نشان دهند که چگونه روابط عمیقی بین آنها برقرار است وچگونه با بیشرمی پاکستان در امور داخلی افغانستان مداخله مینماید. اکثراً انگلیسی اینها خراب و کابلی بود و من متن را تصحیح میکردم.
[باردیگر توجه خوانندۀ گرامی را به این نکته جلب مینمایم که این نویسنده، بیست سال بر خوان افغانها خورد وشریک خانوادۀ یکی از بلندپایگان حزب دموکراتیک خلق افغانستان وجمهوری دموکراتیک افغانستان گردید و سپس به حیث یک پاکستانی با چنین وقاحت، و پررویی بر ادارات امنیتی جمهوری دموکراتیک افغانستان اتهامات ناروا وارد میکند و برای دشمن تاریخی وطن و مردم ما خوشخدمتی مینماید. آسمایی]
***
داکتر نجیب بتاریخ چهارم ماه می به عوض ببرک کارمل منشی عمومی شد. بعداً بتاریخ بیستم نومبر، کارمل از ریاست شورای انقلابی مستعفی شد و حاجی محمد څمکنی به عوض او بتاریخ ۲۲ نومبر تعیین گردید. این تنها یک پست نمایشی بود که برای شخص بی ضرر و بی دندان غیرحزبی داده شد. سپس بتاریخ 30 سپتمبر 1987 نجیب این مقام را اشغال کرد. دور ساختن ببرک کارمل اصلاً فیصلۀ اتحاد شوروی بود که حزب دموکراتیک خلق افغانستان آنرا عملی ساخت.
زمانی که نجیب جان در کرسی اقتدار نشست؛ من از روابط بین المللی به کمیسیون انسجام قبایل رفتم. منزل عبدالرزاق خان قوماندان قوای هوایی زمان ظاهرشاه که در تصرف دولت بود، به حیث دفتر من تعیین شد. باوجود آزردگی بریالی، من مانند سایر رفقا طرف نجیب متمایل شدم. در این دفتر، سیاست مربوط به قبایل آزاد (قبایل پاکستانی) طرح و در مورد فیصله ها صورت میگرفت. همچنان مسایل ومشکلات مربوط به محصلین پشتون وبلوچ از همین طریق رهبری میشد. داکتر نجیب نیز بعضاً برای جلسات اینجا می آمد. اگر راست بگویم من تقریباً خلع سلاح شده بودم، در کمیسیون نمایندگان وزارت های سرحدات، داخله، دفاع و امنیت اشتراک میکردند وافراسیاب واجمل هم در بعضی جلسات می آمدند وتصمیم در جلسه گرفته میشد. منظور این بود تا از طریق وزارت های متعدد امور قبایلی پیش برده شود. سلاح و پولی که برای قبایل داده میشد وزارت امنیت دولتی در هماهنگی با افراسیاب تنظیم میکرد. من و اجمل از مسئله داد وگرفت بیرون بودیم.
کار من عمدتاً مربوط به مسایل محصلین در ادارات شوروی وافغانی وشمولیت آنها بود که با همکاری وزارت سرحدات حل میشد وگاهگاهی مضامین مهم را نیز ترجمه مینمودم.
بطور خلص هر آنچه مربوط به حزب کمونیست بود، از جانب افراسیاب تنظیم میگردید. من خودرا گوشه گرفته بودم. نجیب نیز مانند قبل به من توجه نمیکرد. نجیب، صاحب قدرت بود؛ اما در انتخاب دوستان و دوری و نزدیکی آنها خانمش بی بی فتانه دست بالا داشت و بسیاری اشخاص نزدیک را از وی دور ساخت و بسیار افراد دیگر را داخل حریم نجیب کرد که سرانجام این شیوه به ضرر نجیب انجامید. روابط با من، بطور عموم عادی بود، اگر چه گرمی قبلی را نداشت. وضع اجمل باوجود که با همه خانوادۀ نجیب مانند سوابق روابط داشت، نیز چنین بود. [تذکر ضروری: پیشوند وپسوند که در ارتباط نامهای اشخاص در متن پشتوی کتاب بکار رفته، حین برگردان با امانت کامل وعیناً آورده شده است. آسمایی]
در تهیه اسناد جرگه قبایل آزاد که در ختم دورۀ کارمل صاحب و آغاز قدرت نجیب تحت ریاست اجمل صاحب دایر شده بود، من نقش زیاد داشتم. آن جرگه موفق بود و زمینه را برای تبلیغات رژیم کابل مساعد ساخت و مدت طولانی از آن بهره برداری تبلیغاتی میکردند.
***
باچاخان هندوستان رفته بود و در بمبی مریض شد و سپس به انستیتوت علوم طبی تیوت دهلی که مقامات بالایی هند در آن تداوی میشدند منتقل گردید. به گمان اغلب ماه جون و یا جولای 1987 بود که در ترکیب یک هیئت برای بازدید او رفتیم. در ترکیب هیئت برعلاوۀ من و اجمل، عبدالحمید محتاط (معاون رئیس جمهور)، اسلم وطنجار (وزیر دفاع )، سلیمان لایق (عضو بیروی سیاسی و وزیر سرحدات)، نوراحمد نور و شماری مامورین پایین رتبه شامل بودند. به اساس اعتبار لایق صاحب، بکس مالامال حاوی 60 هزار دالر، در اختیارم قرار داده شده بود.
هیئت از طرف حکومت هندوستان استقبال و در هوتل آشوکا جابجا شد. وزرای حکومت هند از وسیله نقلیه ساخت هند استفاده میکنند؛ اما برای نقل وانتقال ما موترهای جدید جاپانی توظیف شده بود. هر روز برای دیدن باچاخان به شفاخانه میرفتیم. ولی خان و بی بی نیز آمده بودند. داکتر های معالج باچا خان گفتند که احتمال دارد وی مدت طولانی در حالت کوما باقی بماند، لذا ما واپس آمدیم.
سازماندهی انتقال جنازۀ باچاخان که در ماه جنوری 1988 فوت کرد، تقریباً به عهدۀ من بود. در ترتیبات انتقال جنازه اشتباه بزرگی از من صورت گرفت، طوری که مراسم پایین کردن جنازه از هلیکوپتر فیلمبرداری نشد و من آنرا در سناریوی مرتبه پیشبینی نکرده بودم.
مطلبی مهمی دیگری را که باید بگویم این است که موضوع دفن کردن جسد باچاخان در جلال آباد بین حکومت نجیب وولی خان فیصله شده بود و هیچ وصیتی در مورد موجود نبود. باچاخان همیشه میگفت که جسد مرا در دریا اندازید. در مرگ ماستر کریم گفته بود که همۀ ما خدایی خدمتگاران در مرکز سر دریاب دفن میشویم و در مورد سند تحریری وجود دارد. دفن وی در جلال آباد فیصله فامیل وحکومت افغان بود.
در مراسم تدفین باچاخان از هند معاون رئیس جمهور شنکردیال شرما، و از کشمیر فاروق عبدالله، غلام نبی آزاد، بیگم ارونا، آصف علی و دیگران آمده بودند. صحبت معاون رئیس جمهور هند را من ترجمه میکردم.
در اثنای مراسم تدفین بم های انفجار نمود که تعدادی زیادی را کشت. این واقعه به مجاهدین نسبت داده شد؛ اما نظری دیگری نیز موجود بود که عامل آن خاد است تا مردم پیشاور را بر ضد مجاهدین تحریک کند. برادرم بختیار ومادرم نیز برای اشتراک در جنازه آمده بودند و برایم گفتند که موتر آنها در همان محل ایستاده بود که انفجار صورت گرفته است. دو سه ساعت در شفاخانه ها در بین زخمی ها و کشته شده ها در جستجوی آنها بودم و بعداً معلوم شد که به خیر برگشت کرده بودند.
***
در دوران کارمل ونجیب احزاب مخفی ایران از جمله حزب توده، سازمان فدایان خلق ودیگران در افغانستان موجود بودند، رابطۀ آنها با حزب بود و با خاد سروکار نداشتند. من و نازش گاه گاهی با آنها دید ووادید داشتیم. همچنان سایر اعضای احزاب مخفی مانند منشی عمومی حزب کمونیست عربستان سعودی ورهبر حزب عراق و سایرین می آمدند و ما با آنها ملاقات میکردیم. برعلاوه با نمایندگان احزاب علنی وقانونی منطقه مانند منشی عمومی حزب کمونست مارکسیست هند سورجیت سنگ ونمایندگان احزاب سوسیالیستی ملاقات میکردیم.
***
زمانی که شوروی تصمیم به ترک افغانستان گرفت ومعاهده ژنیو امضا شد، یولی ورنتسوف که یک دپلومات مشهور ودر عین حال معاون وزیرخارجه شوروی بود، به حیث سفیر به افغانستان فرستاده شد. ورنتسوف تلاش داشت تا بین حکومت نجیب ومجاهدین وساطت نموده تا به تفاهم و صلح برسند وحکومت مشترک را تشکیل دهند. ورنتسوف به عربستان رفت تا با رهبران مجاهدین ملاقات نماید اما مذاکرات وی به نتیجه نرسید. ورنتسوف حکایت کرد که ما با رهبران مجاهدین تقریباً به تفاهم میرسیدیم؛ اما آنها به بهانۀ نماز و یا نوشیدن چای برای مدتی اطاق را ترک نموده و بعد از برگشت برهمه تفاهمات قبلی خط بطلان میکشیدند. زمانی که علت آن بررسی شد، دریافتیم که آنها بعد از خارج شدن با رئیس آس ای آی ملاقات و عامل این همه مخالفت نقش منفی پاکستان در رسیدن به توافقات صلح بود.
ادامه دارد