کرونا قدرت رهبری آمریکا را به چالش کشید
اندیشمند آمریکایی بر این باور است که کرونا قدرت رهبری آمریکا را به چالش کشید و حتی اگر در انتخابات ۲۰۲۰، دموکراتها پیروز شوند، اداره کشوری را به دست خواهند گرفت که اقتدار سابق را ندارد.
فرانسیس فوکویاما نظریهپرداز پایان تاریخ و از اساتید شناخته شده دانشگاه جانز هاپکینز، در مطلبی که برای «فارین افرز» نوشته به موضوع همهگیری کرونا و تاثیر آن بر آینده سیاسی آمریکا و نظام لیبرال پرداخت.
وی در این تحلیل مینویسد: فاکتورهای موثر در یک واکنش موفق به همهگیری ویروس کرونا عبارتند از ظرفیت دولت، اعتماد اجتماعی و رهبری. کشورهایی با دولت شایسته، دولتهایی که از اعتماد شهروندان و یک رهبری کارآمد برخوردارند، توانستند در مدیریت همهگیری کرونا عملکرد چشمگیری داشته و خساراتها را به حداقل برساند. اما کشورهایی با دولتهای ناکارآمد، جوامع چند قطبی و رهبری ضعیف، بسیار بد عمل کردند و شهروندان و اقتصادهای خود را در معرض آسیب قرار دادند.
این فیلسوف آمریکایی میافزاید: مردم علاقهای ندارند که ویروس کرونا را مانند ابولا جدی بگیرند. ابولا کشندهتر بود و بسیاری از مبتلایان حتی قبل از انتقال بیماری میمردند. کووید ۱۹ برعکس ابولا عمل میکند. بنابراین باید منتظر شیوع گستردهتری در جهان باشیم. لحظهای را نمیتوان متصور شد که کشورها بتوانند پیروزی بر این بیماری را اعلام کنند. اقتصادها آرام آرام باز و با موج بعدی ویروس قفل میشوند. درست مثل یک الگوی V شکل.
وی ادامه میدهد: یک بحران طولانیتر یعنی آسیبهای اقتصادی بیشتر. برای چندین دهه در ایالات متحده، سطح تمرکز در بازار رو به فزونی بود. کووید ۱۹ این تمرکز را بیشتر و بیشتر کرد. تنها شرکتهای بزرگ میتوانند از این بحران جان سالم به در ببرند. سطح تعاملات اجتماعی هر روز اهمیت بیشتری پیدا میکند و غولهای فناوری، بزرگ و بزرگتر میشوند. پیامدهای سیاسی ناگوارتر خواهند بود چراکه یک بیماری همه گیر طولانی به از دست رفتن مشاغل، رکود بلند مدت و کسری بودجه غیرقابل اجتناب منجر خواهد شد.
فوکویاما میافزاید: توزیع قدرت جهانی به سمت شرق چرخش خواهد کرد، چراکه آسیای شرقی بهتر از اروپا و ایالات متحده توانست در مدیریت این بحران موفق باشد. با وجود اینکه سرچشمه بیماری از چین بود، اما پکن توانست به سرعت اقتصادش را به حالت با ثبات برگرداند. در مقابل، پاسخ ایالات متحده بسیار بد بود و چهره این کشور را در سطح جهانی خراب کرد. آمریکا پیشینهای طولانی در مقابله با بیماریهای مختلف دارد، اما جامعه چندقطبی و رهبری ناکارآمد، به جای ترویج وحدت، توزیع کمکها را سیاسی و تصمیمات کلیدی را به ایالتها واگذار کرد.
وی پیشبینی میکند: ادامه همهگیری کرونا میتواند به سقوط نسبی ایالات متحده، ادامه فرسایش نظم لیبرالِ بین الملل و تجدید حیات فاشیسم در سرتاسر دنیا بیانجامد. از سوی دیگر، همهگیری میتواند تولد دوباره لیبرال دموکراسی را رقم بزند، ساز و کاری که بارها با بدگمانیها روبرو شده است و این بار با ظهورش نوید بخش انعطاف و حیات دوباره است. اگر قرار باشد روندهای فعلی هیچ تغییری نکنند، بدبینیها به سرعت بر خوش بینیها چیره خواهند شد.
به گفته فوکویاما، ویروس کرونا توانست ملی گرایی، انزواطلبی و دیگرهراسی (xenophobia) که در دهههای اخیر شدت گرفته بود را بیشتر و بیشتر کند. برخی دولتها با سوء استفاده از وضع موجود تصمیم گرفتند خود را به عنوان یک نیروی نجات اضطراری معرفی کنند و هر چه بیشتر از دموکراسی فاصله بگیرند. کشورها به جای همکاریهای سازنده برای منافع مشترک، خودشان را بر دیگری ترجیح دادند و از ضعف رقبا به سود خود بهره بردند.
در این میان، کشورهای فقیر با شهرهای شلوغ و سیستمهای بهداشت عمومی ضعیف بیش از همه آسیب خواهند دید. در اینجا، دولتها اغلب اوضاع را بدتر کردهاند. دولت هند به یک باره اعلام قرنطینه ملی کرد و این موجب شد میلیونها کارگر مهاجر ابتدا در شهرهای بزرگ جمع شوند و سپس در روستاهای خود پخش شوند، که خود انتشار ویروس را شدت میبخشید.
از سوی دیگر، جابه جایی های ناشی از دگرگونی آب و هوایی، خود بحرانی نوظهور در جنوب جهان بود. این همهگیری، اثرات آن را پیچیدهتر و بسیاری از ملتهای در حال توسعه را به مرز این بحران نزدیک تر کرد. این بحران امید صدها میلیون از مردم کشورهای فقیر که در دو دهه گذشته از رشد پایدار کشورهای ثروتمند ذینفع بودند؛ ناامید کرد. در این حالت، خشم جهانی فزونی خواهد گرفت. ناامیدان گزینه مهاجرت را بر میگزینند- مهاجرتی که این بار با همدردی مواجه نخواهد بود- و رهبران فاسد از قدرت سوء استفاده خواهند کرد.
فوکویاما ادامه میدهد: همهگیریهای گذشته، موجب رشد چشم اندازهای آخرالزمانی، فرقهها و مذاهب جدید شد. فاشیسم پیامد خشونتهای جنگ جهانی اول است. نظریههای توطئه در مکانهایی از جمله در خاورمیانه شکوفا شدند، جایی که بسیاری از مردم عادی فاقد قدرت بودند. امروز این چشماندازهای افراطی به لطف فضاهای رسانهای افسار گسیخته در سرتاسر دنیا از جمله در کشورهای ثروتمند پخش شدهاند. با این حال، نتیجه رکود بزرگ نه استیلای فاشیسم بلکه اقتدار لیبرال دموکراسی بود. با نهایت خوشبینی، شاید این همهگیری نیز به پیامدهای مثبتی ختم شود، البته اگر اصلاحات ساختاری برون گرا در دستور کار قرار گیرد.
این نظریه پرداز ژاپنی-آمریکایی در ادامه ابراز امیدواری میکند: این بیماری همه گیر همه جا را شفاف کرده است. ناکارآمدیها، ضعفها، شایستگیها و کارآمدیها بیش از هر زمان دیگری به چشم می آیند. شکاف بین ثروتمندان و فقیران بیشتر شده و عمیقتر هم خواهد شد. با هم بودن و همبستگیهای اجتماعی میتواند حمایتهای اجتماعی سخاوتمندانه ای را ایجاد کند. درست مانند رنجهای مشترک ملی بعد از جنگ جهانی اول و رشد و رفاهی که در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ رقم خورد.
اینها شاید به یک ایدئولوژی نئولیبرالیسم شدید منتهی شود که بسیاری از اشکال مالکیت و مقررات دولتی را بر نمی تابد. با توجه به اهمیت اقدامات قدرتمند دولت در کاهش همهگیری، بحث در این مورد دشوار خواهد بود. با این حال، نظرسنجیها حاکی از آن است که اکثر آمریکاییها به توصیههای کارشناسی پزشکان دولت برای مقابله با این بحران اعتماد دارند و این میتواند حمایت از مداخله دولت در مشکلات عمده اجتماعی را در بر داشته باشد. این بحران در نهایت میتواند به تقویت همکاریهای بینالمللی، البته نه در سطح رهبران ملی، بلکه در بین دانشمندان و مقامات بهداشت عمومی منجر شود. در این صورت میتوان شاهد تعهد جدیدی برای کار چند جانبه در راستای پیشبرد منافع مشترک باشیم.
با این حال، فوکویاما هشدار میدهد: اگرچه این بحران ناکارآمدیها و شایستگیهای دولتی را به خوبی نمایان کرد، اما مشکل اینجاست که دولتهای ناکارآمد بسیار بیشتر از کارآمدها هستند. مدیریت موفق در مراحل اولیه بحران نیازمند نه تنها دولتهای توانمند و منابع کافی بلکه نیازمند وفاق اجتماعی بسیار زیاد و رهبران شایسته ای است که اعتماد مردم را همراه داشته باشند. کره جنوبی و آلمان نمونههایی از این دست اند. از آنجا که تعداد ناکارآمدها بیشترند، مدیریت و خوش بینی دشوار خواهد بود.
از این منظر، دلیل دیگر برای بدبینی این است که سناریوهای مثبت نوعی از گفتمان عقلانی عمومی و یادگیری اجتماعی را میطلبند. با این حال، میبینیم که پیوند بین تخصص تکنوکراتیک و سیاستهای عمومی ضعیف است. دموکراتیزه کردن اقتدار به مدد انقلاب دیجیتال، سلسله مراتب شناختی را با دیگر سلسه مراتبها همسطح کرده و تصمیم گیری های سیاسی اغلب اسیرِ حرافیهای اقتدارگرا شدهاند. این یک محیط نامناسب برای خود آزمایی سازنده جمعی است.
وی میافزاید: بزرگترین متغیر در اینجا ایالات متحده است. کشوری که از بخت بد، بیکفایتترین و تفرقهانگیزترین رهبرش را در این همهگیری به خود دید. ترامپ خوش اقبالی سیاسیاش را بر اتحاد ملی ترجیح میدهد. او از بحران برای افزایش شکافهای اجتماعی استفاده میکند. بی گمان، رهبری نالایق، مهمترین علت ناکارآمدی آمریکایی در مدیریت همهگیری است.
به گفته فوکویاما، اگر ترامپ بازهم رئیس جمهور شود، شانس احیای گستردهتر دموکراسی یا نظم بین بینالملل لیبرال کاهش خواهد یافت. اما، نتیجه انتخابات هر چه باشد، چند قطبی عمیق شکل گرفته در دل جامعه آمریکایی به قوت خود باقی خواهد ماند. حتی اگر دموکراتها کاخ سفید و هر دو مجلس کنگره را پُر کنند، کشوری را به دست خواهند گرفت که به زانو نشسته است. هر اقدامی با کوهی از بدهیها و انبوهی از مخالفان روبرو خواهد شد. چندین سال طول خواهد کشید تا موسسات ملی و بین المللیِ ضعیف دوباره احیا شوند.
نظریهپرداز «پایان تاریخ» در پایان افزود: با گذشت سختترین و غمانگیزترین مرحلهی بحران، جهان در حال حرکت به سمت یک کشمکش دلسرد کننده و طولانی است. سرمایه داری، دموکراسی و ایالات متحده همگی قبلاً ثابت کردهاند که توانایی یک دگرگونی را دارند، اگر شعبده باز خوبی باشند.