نوشته: کاپیتن مارتن ـــ
منبع: تارنگاشت «مقاومت سیاسی»، متعلق به اعضای حزب کمونیست فرانسه در شهر لیل ـــ
۲۲ سپتامبر ۲۰۱۴
از فروپاشی کشورهای سوسیالیستی تا رویداد ١١سپتامبر، ده سال تمام لازم شد تا یک دشمن جدید، یعنی تروریسم، جایگزینی برای کمونیسم بهوجود آورده شود
پیشرفت چشمگیر و کنترلناپذیر کنونی دولت اسلامی، بار دیگر عراق را در پرتو نورافکنها قرار داد. اگر رسانههای گروهی برای توصیف وحشیگریهای خلیفهٔ دروغین پرگوییهای زیادی میکنند، هنگامیکه میباید در مورد منشاء داعش مطلبی بگویند یا توضیح دهند افرادی که خود را جزو این گروه میشمرند دقیقاص چه کسانی هستند، آن پرگوییها ناگهان ناپدید میشود.
با وجود این، دولت اسلامی در هیچستان سبز نشده است. این دولت میوهٔ سیاست امپریالیستی ایالات متحدهٔ آمریکا در خاورمیانه است که ریشههای آن به زمان درهم ریختگی عراق پسا صدام حسین و جنگ اخیر در سوریه برمیگردد. برای آن که نقش این سیاست را بهتر درک کنیم، باید بهگونهای کوتاه سیاست آمریکا را در جهان عرب طی سی سال اخیر بررسی کنیم. طی مدت زمان ذکر شده، اسلامگرایی، متفق عینی عمو سام در خاورمیانه بوده است. اما امروزه، بهانهٔ خوبیست که به ایالات متحده اجازه میدهد برای دفاع از «مسلمانان خوب» کشورهای عربی که در جستوجوی آزادی هستند یا برای مبارزه با «مسلمانان شروری» که امنیت جهان را به خطر انداختهاند، مداخله کند.
طی جنگ سرد، اسلام محافظهکار همپیمان ایالات متحده بود. این اسلام به آمریکا اجازه میداد از توسعهٔ کمونیسم و تأثیر شوروی در جهان عرب جلوگیری کند. پس از انقلاب ۲۷ آوریل ۱۹۷۸ در افغانستان، حزب دموکراتیک خلق افغانستان به قدرت رسید. همزمان جمهوری دموکراتیک افغانستان اعلام موجودیت کرد. تلاشهای رهبران جدید افغانستان برای اجرای اصلاحات جدید که میتوانست به افغانستان امکان غالب آمدن بر عقبافتادگیهای ساختاری کشور را اعطاء کند، خیلی زود با مقاومت سرسختانهٔ اپوزیسیون اسلامی روبهرو گردید. یک جنگ داخلی آغاز شد. ارتش شوروی در پایان سال ۱۹۷۹، برای پشتیبانی از رژیم پیشرو کشور وارد افعانستان شد. سازمان سیا با تکیه بر گروههای اسلامگرا، اسلام افراطی را برای گردهم آوردن مسلمانان بر ضد شورویها به کار گرفت. مبلغی که در زمان ریاست جمهوری ریگان طی جنگ در افغانستان هزینه شده است، به ٣٫۵ میلیارد دلار برآورد میشود. پس از عقبنشینی شورویها در سال ١٩٨٩، ایالات متحده از تأمین تسلیحات برای مجاهدین افغان باز ایستاد، بدون آن که روابط خود را با آنها قطع کنند. بدین ترتیب ایالات متحده بین سالهای ١٩٩۴ و ١٩٩۶، روابط خود را با طالبان حفظ کرد در حالی که این بار، از طریق عربستان سعودی و پاکستان پشتیبانی سیاسی خود را از آنها ادامه میداد. کلینتون بهگونهای پنهانی امیدوار بود بتواند برای کاهش تأثیر ایران، یک جبهه ضد ایران و ضد شیعه در منطقه ایجاد کند. در چنین چارچوبی بود که القاعده بهوجود آمد. در سال ١٩٩٣، روزنامهٔ انگلیسی ایندیپندنت مصاحبه ای با اسامه بن لادن ترتیب داده بود که طی آن گمان میرفت که ارتش او در راستای صلح گام برمیدارد!
از این گذشته، این استراتژی همچنین در دوران ریاست جمهوری کلینتون در دههٔ ١٩٩٠ به کار گرفته شد یعنی هنگامیکه «کافور» (نیروی چند ملیتی ایجاد شده توسط سازمان ناتو) در کنار قاچاقچیان «ارتش رهاییبخش کوسوو» برای پایهریزی تسلط اتحاد آتلانتیک بر بالکان و ایجاد پایگاه نظامی ایالات متحده در کوسوو، مداخله کرد. ولی در عصر بوش، یک تغییر ریشهای در استراتژی آمریکا بهوقوع پیوست: پس از حمله به برجهای نیویورک، دوستان دیروز به دشمنان امروز تبدیل شدند. تهدید یک دشمن بیرونی ـ و الزاماً مسلمان ـ با درایت بسیار توسط بسیاری از رسانهها و تبلیغات رسمیآمریکا، حفظ میشد. تهدید تروریستی، همزمان سنگ بنای دکترین نظامی ایالات متحده و سازمان ناتو را تشکیل میدهد. بهبهانهٔ نقش عراق در رویداد ۱۱ سپتامبر، علیرغم عدم وجود کوچکترین مدرکی در این مورد و نیز بهبهانهٔ وجود سلاحهای کشتار جمعی در این کشور، شورای امنیت سازمان ملل اقدام به صدور رأی جهت مداخلهٔ نظامی در این کشور کرد. طنز تاریخ: بدین ترتیب، عراق بعثی و لائیک میرفت تا به نام مبارزه با اسلامگرایی از نقشهٔ جغرافیا حذف شود.
با حضور اوباما، استراتژی نامبرده یک بار دیگر تغییر یافت. اکنون دیگر ایالات متحده میباید برای دفاع از «بهار عربی» و مبارزه با «دیکتاتور»ها مداخله کند. بن لادن که در دوران ریاست جمهوری بوش زنده نگه داشته شده بود، از ترس این که مبادا پیوندهای گذشتهاش و تأمین کنندههای مالی قدیمیاش را بر ملا نماید، در یک چشم بههم زدن ناپدید میشود. اسلامگرایان، از جمله بدترین افراطیون متعلق به جبههٔ نصرت، ناگهان در رسانهها به دانشجویان مهربانی تبدیل میشوند که با خشونت دیکتاتورها مبارزه میکنند. این استدلال به اوباما کمک میکند که شورشیان را در لیبی مسلح سازد و قذافی را سرنگون نماید. و این هم بههیچوجه مهم نیست که امروزه این کشور به جهنمی رو باز تبدیل شده باشد و به طعمهٔ بدترین نوع افراطیون تبدیل شده است. مهم این است که آمریکا بتواند به بهره بردن از نفت این کشور ادامه دهد. نزدیک بود سوریه نیز به همین سرنوشت دچار شود. ولی غربیها که این جنگ را به دوستان عرب خود در خلیج (فارس) بهویژه عربستان سعودی، سپرده بودند به این خیال بودند که این انتخاب، سقوط پرزیدنت اسد را سرعت میبخشد. و این چنین بود که در نزدیکی دروازههای اروپا، گروههای اسلامی با دو برابر بیشتر از شمار پیکارگرانی که در افغانستان میجنگیدند، شکل گرفتند.
این فرصتی استثنایی برای اغلب جهادگرانی است که میخواستند زیر پرچم سازمان «دولت اسلامی» قرار گیرند. سازمان نامبرده، متشکل از اهل سنت و از نوع افراطی آن، در تاریخ ٢٩ ژوئن ٢٠١۴ استقرار مجدد خلیفهگری اسلامی را دربخشهایی از سرزمین سوریه و عراق که در تصرفش بود، اعلام کرد. مداخلهٔ نظامی ایالات متحده در عراق و سرنگونی صدام حسین این تعادل شکننده را بین اکثریت شیعه و اقلیت سنی در یکی از نادر کشورهای لائیک عربی، بر هم زد. در هرجومرج و آشفتگیای که در پی این حوادث بهوجود آمد، اسلام سیاسی موفق شد هر چه بیشتر میوهٔ این سازش بزرگ را در بطن اقلیت قومی سنیها بچیند. یک میلیون عضو سابق امنیت ملی، ارتش یا حزب بعث، تکیهگاه رژیم صدام حسین و اغلب سنی، توسط آمریکاییان از جامعه طرد شده بودند. رومن کایه (۱) در توضیحاتش در این باره مینویسد: «در جنبش سلفیها ـ جهادگران، کنار گذاشتن این سنیها، شیعهها را که اربابان جدید کشور هستند، به دشمن شمارهٔ یک آنها تبدیل میکند.»
بنا براین، ایالات متحده تصور کرد میتواند یک دولت دست نشانده خود را در محل برجا گذارد که بتواند از منافع اقتصادی و سیاسی غرب پشتیبانی کند. ولی این طرح به هدف خود دست نیافت. نخست وزیر المالکی، نشان داد رئیسی است که آلت دست نمیشود و بهویژه راغب نیست گوش به فرمان اشغالگران باشد. هنگامیکه در برابر کمپانیهای نفتی غرب که در پی چپاول بیحد و حصر ذخیرههای انرژی عراق بودند از خود مقاومت نشان داد، اقدامش غیرقابل قبول قلمداد گردید. در سال ٢٠١٢، کمپانی اکسون موبایل قرارداد بهرهبرداری از ذخیرههای نفتی منطقهٔ کردها را با رژیم نیمه خودمختار آنها در شمال عراق به امضاء رساند. المالکی بهطور منطقی این قرارداد را نپذیرفت و اظهار داشت هر نوع قرارداد در مورد نفت باید با دولت مرکزی بسته شود و نه با دولت منطقهای کردستان به رهبری مسعود بارزانی. این دیگر رمز و رازی برای هیچکس نیست که فرد اخیر بیوقفه در راستای ایجاد یک دولت کرد فعالیت میکند. کردستان یک پایگاه پیشرفته برای استقرار نیروی نظامی آمریکا درعراق محسوب میشود. افزون بر آن، موقعیت آن، امکان نظارت بر ایران را بدست میدهد. پس از سقوط صدام حسین، سطح همکاری بین اسرائیل و کردها بهگونه چشمگیری افزایش یافت. طرفداران نزدیکی با تمامیت صهیونیستی، که شمارشان زیاد هم است، تصور میکنند میتوانند چیزی را به دولت یهودی عرضه کنند. برخی تأیید میکنند که مشارکت با دولت صهیونیستی میتواند به تعادل نوین قدرتها در خاورمیانه بیانجامد و این تغییر و تحول برای اسرائیل بسیار مفید خواهد بود. در این چارچوب، بررسی مسألهٔ کردستان سوریه یعنی ایجاد منطقهای خودمختار که در آنجا منافع غرب تأمین گردد، میتواند جالب باشد. بدین ترتیب، پایههای یک دولت کرد بهگونه حیلهگرایانهای در محل ریخته شده است. به شرطی، و این هم بدیهی است، که نوزاد در منطقهٔ نفوذ اسرائیل ـ آمریکا قرار بگیرد. آخر استقلال هم بهایی دارد!
پس از آن که دولت اسلامی را مسلح کرد، ایالات متحده امروزه شاهد هجوم گروههای وحشی جهادگران به عراق است. ثباتزدایی این کشور و همچنین سوریه، جزو طرح تجزیهٔ دنیای عربی بر اساس قوم، اعتقادات مذهبی یا قبیلهای است. برای شرکتهای فراملیتی سردرگمیای که این وضعیت ایجاد خواهد کرد، ابداً مهم نیست. آنچه برایشان مهم است، میدانهای نفتی است و این که اسرائیل بتواند بهعنوان دولت یهودی پایدار بماند. از فروپاشی کشورهای سوسیالیستی تا رویداد ١١سپتامبر، ده سال تمام لازم شد تا یک دشمن جدید، یعنی تروریسم، جایگزینی برای کمونیسم به وجود آورده شود. چارچوب آن، استراتژی آشفتگی است، از اطلاعات دروغینی که بهصورت روشمند توسط کانونهای رسمی پخش میشود آغاز میشود و تا اقدامات آزادیستیزی که بر ضد شهروندان خودشان انجام میدهند، و نیز اشغال نظامی و تسلط سیاسی بر خلقهایی که ابتکارات غیر نظامی و مصونیت خود را از دست داده اند، ادامه مییابد. دکترین آن، حق تقدم نظامی است که به کمک آن هرنوع قانون و اخلاق زیر پا گذاشته میشود و توجیهات و مدارک برای قانونی نشان دادن کشتار جمعی وحشیان جدید در جنگ تمام عیار اردوی خوبان علیه محور شرارت، عمداً دستکاری میشود. در مقابل تروریسم ناب، ایالات متحده تروریسم دولتی را قرار میدهد. ژنرال جیاپ که فرانسویها را شکست داد، پیش از رودررو قرار گرفتن با ایالات متحده درباره استعمارگران میگفت که آنها دانشآموزان بدی هستند. وقت پرداخت صورت حساب رسیده است … که آنهم الزاماً سنگین خواهد بود.
(۱) ـ رومن کایه، پژوهشگر و مشاور در مسائل اسلامی Romain Caillet