کو؟ساقیِ سَرمَستیِ دیوانه کُند ما را
پُر از مَیِ و از باده،پیمانه کُند ما را
مستم بِکُند از مَی، در شهر بِگرداند
بیرون زِغم ودردِ،این خانه کند ما را
ویرانه همی جویم تا گنجی ازآن یابم
ویرانه ای ویرانم ،ویرانه کُند ما را
رَسوا شدهٔ شهرَم،درعشقِ پریرویی
رسوای جهان سازد،افسانه کند ما را
بیگانه زِخویشم من،دیوانه شوَم ازمَی
دیوانه چو گردیدم، بیگانه کند ما را
برشمعِ گلِ رویش،سوزد پروبالم را
بردورِفروغ خود، پروانه کند ما را
15/1/2014
باتقدیم احترام فروغ ازلندن
اشکِ اُمید
میرَسد روزیکه باهم میشویم
فارغ ازکُشتاروازبَم میشویم
میرَهیم ازاین نِفاق ودشمنی
در محیطِ صلح بیغم میشویم
شاد میگردیم بُوسیم یکدیگر
مانعِ هر دردو ماتم میشویم
حلقه ازاشکِ اُمید بَردیده ها
مردمانِ دیده پُر نم میشویم
عفوِ همدیگر بِداریم هر کدام
درسخاوت همچوحاتم میشویم
ازتواضع همچوشاخِ میوه دار
درحضورِهمدیگرخَم میشویم
میکشیم زاغ وزغن ازبوستان
بَر گلابِ باغ شبنم میشویم
هرمریضِ خود پرستاری کنیم
بر سرِهرزخم مرهم میشویم
با اطاعت ازکلامِ حَق همه
بندهٔ خوب و مُکرم میشویم
پیروی احکامِ حَق باید نمود
ماهمه ازنسلِ آدم میشویم
سَر بلند نزدِ خدا و خلقِ آن
سَرفرازِهردوعالم میشویم
دورِشمع هرکدام پروانه ای
درمیانِ خانه ها شمع میشویم
ازفروغ خویش میداریم چراغ
همچنان پروانه محرَم میشویم
16/1/2014
باتقدیم احترام فروغ ازلندن