قتل روزنامهنگاران … آنها و ما
ویلیام بلوم ـــ
منبع: وبسایت رسمینویسنده، ۲۰ ژانویه ۲۰۱۵
پس از ماجرای پاریس، موج محکوم کردن بنیادگرایی مذهبی در اوج خود قرار دارد. بهنظر میرسد که حتی خیلیها درباره پیچاندن گردنهای جهادیها، و گوشمالی دادن آنها با این هدف که افکار روشنفکرانه، طنز، شوخی و آزادی بیان را در سر آنان فرو کنند بهشدت دچار خیالبافی شدهاند. با اینهمه ما در مورد مردان جوانی صحبت میکنیم که بزرگ شدهٔ فرانسهاند، نه عربستان سعودی.
این بنیادگرایی اسلامی در دوران مدرن از کجا پیدا شده است؟ چهار کشور افغانستان، عراق، لیبی و سوریه، بهطور عمده تأمینکننده امکانات مالی، نظامی و آموزشی بنیادگرایی مذهبی بودهاند. این چهار کشور در دورانهای متعددی از دههٔ ۱۹۷۰ تاکنون، بیش از سایر کشورهایی که در منطقه خاورمیانه قرار دارند دارای دولتهای سکولار، مدرن، تحصیل کرده و مرفه بودهاند. چه اتفاقی برای این دولتهای سکولار، مدرن، تحصیل کرده و دارای رفاه اجتماعی رخ داده است؟
در دههٔ ۱۹۸۰، آمریکا دولت مترقی افغانستان را سرنگون کرد، حکومتی که در نهایت شگفتی زنان در آن از حقوق تمام و کمال برخوردار بودند. (۱) سرنگونی این دولت منجر به پیدایش طالبان و قدرت گرفتن آنها شد.
در دههٔ ۲۰۰۰، آمریکا دولت عراق را سرنگون کرد، و نه تنها دولتی سکولار ، بلکه دولتی متمدن را نابود کرد، و دولتی شکست خورده بهجا گذاشت.
در سال ۲۰۱۱، آمریکا به کمک ماشین نظامی خود ناتو، دولت سکولار معمر قذافی را در لیبی سرنگون کرد، و دولت بیقانونی بهجای گذاشت و صدها نفر جهادی با چندین تن اسلحه را به جان خاورمیانه انداخت.
و در چند سال گذشته آمریکا در سرنگونی دولت سکولار بشار اسد در سوریه دخالت داشته است. این امر و نیز اشغال عراق توسط آمریکا موجب برپایی جنگ گسترده سنی ـ شیعه شده است که به پیدایش دولت اسلامی منجر شد، همراه با گردن زدنها و سایر اعمال فتنهانگیز.
با این حال، بهرغم تمام اینها، دنیا برای سرمایهداری، امپریالیسم، ضد کمونیسم، نفت، اسرائیل و جهادیها امن و امان است. خدا بزرگ است!
از آغاز جنگ سرد، و مداخلههایی که بر مبنای آن انجام شد و در بالا برخی از آنها یادآوری شدند، ۷۰ سال میشود که آنچنان سیاست خارجیای در آمریکا حکمفرماست که بدون اعمال این سیاست ـ چنانکه نویسنده روسی ـ آمریکایی آندره ولچک اظهار داشته است ـ «تقریباً تمام کشورهای مسلمان، از جمله ایران، مصر، و اندونزی اکنون به احتمال زیاد سوسیالیست شده بودند و تحت رهبری گروهی از افراد بسیار میانهرو و غالباً سکولار قرار داشتند». (۲) حتی عربستان سعودی فوقالعاده مستبد نیز بدون حمایت واشنگتن احتمالاً وضعیت بسیار متفاوتی داشت.
در ۱۱ ژانویه، پاریس محل راهپیمایی وحدت ملی در گرامیداشت مجله شارلی ابدو بود که روزنامهنگاراناش را تروریستها به قتل رسانده بودند. این راهپیمایی نسبتاً تأثرآور بود، اما دورویی غربیها را نیز به تماشا گذاشت، مسئولان تلویزیون فرانسه و جمعیتی که گرد آوردی شده بودند از تقدیس ناتو از روزنامهنگاران و آزادی بیان تعریف و تمجید بیپایانی کردند؛ دریایی از پلاکاردهایی به نمایش گذاشته شد که بر آنها نوشته شده بود؛ من شارلیام … ما توایم شارلی؛ و قلمهای غول پیکر برافراشته شد، گویی در قرن گذشته، اسلحه غربیها در خاورمیانه قلم بوده است ـ و نه بمب، تجاوز، سرنگونسازی، شکنجه و حمله هواپیماها.
هیچ اشارهای به این حقیقت نشد که در دهههای اخیر در جریان جنگهای خاورمیانه و مناطق دیگر، نیروی نظامی آمریکا مسئول مرگ عامدانه چندین روزنامهنگار بوده است. از جمله در عراق، به ویدئوی ۲۰۰۷ ویکی لیکس در مورد قتل بیرحمانه دو روزنامهنگار رویترز نگاه کنید؛ در سال ۲۰۰۳ در حمله موشکی هوا به زمین آمریکا به دفاتر الجزیره در بغداد، سه روزنامهنگار کشته و چهار نفر زخمی شدند؛ و در همان سال در حمله آمریکا به هتل فلسطین بغداد، دو فیلمبردار خارجی به قتل رسیدند.
افزون بر این، در ۸ اکتبر ۲۰۰۱، در دومین روز بمباران افغانستان، فرستندههای رادیویی رادیو شریعت متعلق به دولت طالبان بمباران شد و بلافاصله پس از آن آمریکا، ۲۰ منطقه رادیویی را بمباران کرد. دونالد رامسفلد وزیر دفاع آمریکا از هدف قرار دادن این تسهیلات دفاع کرد، وی گفت: «طبیعی است، آنها را نمیتوان رسانههای آزاد نامید. آنها بلندگوهای طالبان و مخفیگاه تروریستها هستند.(۳)
و در یوگسلاوی، در ۱۹۹۹، در بمباران ننگین ۷۸ روزهٔ کشوری که بههیچوجه تهدیدی علیه آمریکا و یا هیچ کشور دیگری نبود، رادیو تلویزیون دولتی صرب مورد هدف قرار گرفت، چرا که اخباری پخش میکرد که خوشایند آمریکا و ناتو نبود (از جمله این که بمباران تا چه حد موجب وحشت شده است). بمبها جان بسیاری از کارکنان این ایستگاه را گرفتند، وهر دو پای یکی از جان بهدربردگان را بهخاطر زنده نگه داشتناش قطع کردند. (۴)
در اینجا به ارائه نقطهنظراتی در مورد شارلی ابدو میپردازم که دوستی از پاریس برایم فرستاده است. این دوست مدت طولانی است که با این نشریه و کارکناناش از نزدیک آشنا است:
«در مورد سیاست بینالمللی، شارلی ابدو یک نومحافظهکار بود. از تک تک مداخلههای ناتو از یوگسلاوی گرفته تا مداخلههای کنونی، حمایت کرده است. آنها ضد مسلمان بودند، ضد حماس (یا هر سازمان فلسطینی دیگری)، ضد روسیه، ضد کوبا (به استثنای یک کاریکاتوریست)، ضد هوگو چاوز، ضد ایران، ضد سوریه، طرفدار هرجومرجطلبان، طرفدار کیف … باز هم ادامه دهم؟
«شگفت این که این مجله «چپگرا» محسوب میشد. اکنون برای من دشوار است که از آنها انتقاد کنم چون «آدمهای بدی» نبودند، یک گروه کاریکاتوریست بامزه بودند، بله، اما روشنفکران بیخیالی بودند، بدون برنامهٔ ویژه و هیچ اهمیتی به «تصحیح» هیچ چیز نمیدادند، اعم از سیاسی، مذهبی یا هر چیز دیگری؛ فقط مزهپرانی میکردند و سعی در به فروش رساندن مجلهای «خرابکار» (به استثنای سردبیر پیشین آن فیلیپ وال، که بهنظرم نومحافظهکار واقعی بود) داشتند.»
ابله و ابلهتر
آرسنی یاتسنوک را به یاد دارید؟ اوکراینیای که مقامات وزارت خارجه آمریکا او را بهعنوان یکی از افراد خودشان در اوایل ۲۰۱۴ پذیرفتند و به پست نخستوزیری هدایتاش کردند تا بتواند در جنگ سرد جدید، نیروهای طرف خوب اوکراینی را علیه روسیه رهبری کند؟
در مصاحبهای با تلویزیون آلمان در ۷ ژانویه ۲۰۱۵ یاتسنوک به خود اجازه داد کلمات زیر را به زبان راند: «همه ما تجاوز شوروی به اوکراین و آلمان را بهخوبی بهیاد داریم. ما اجازه نخواهیم داد، و کسی حق ندارد نتایج جنگ جهانی دوم را بازنویسی کند.» (۵)
باید بهخاطر بسپاریم که نیروهای شایستۀ اوکراین چندین نئونازی در پستهای بالای دولتی را شامل میشوند، و افراد بسیاری در جنگ علیه اوکراینیهای طرفدار روسیه در جنوب شرقی کشور شرکت دارند. در ماه ژوئن گذشته، یاتسنوک این طرفداران روسیه را «شبه انسان» نامید (۶)، که درست معادل اصطلاح «مادون انسان نازیها است.
بنابراین بار دیگری که سرتان را در برابر گفتههای ابلهانه یکی از اعضای دولت آمریکا تکان میدهید، سعی کنید این طور خود را تسلی دهید که مقامات بلندپایهٔ آمریکا لزوماً کودنترین نیستند، البته به استثنای مواردی که شریک امپراطوری خود را انتخاب میکنند.
این راهپیمایی که در پاریس برای محکوم کردن عمل تروریستی توسط جهادیها انجام شد، میتوانست در ماه مه گذشته برای قربانیان ادسا در اوکراین انجام شود. همان انواع نئونازیهایی که در بالا به آنها اشاره شد با نشانههای صلیب شکستۀ خودشان از راهپیمایان جدا شدند و فریاد مرگ بر روسیه، کمونیستها و یهودیها را سر دادند، و ساختمان اتحادیه کارگری در ادسا را آتش زدند و تعداد بسیاری را به قتل رساندند و صدها نفر را روانه بیمارستان کردند؛ بسیاری از قربانیان، هنگام فرار از شعلههای آتش و دود مورد اصابت گلوله قرار گرفتند؛ از رسیدن آمبولانسها به زخمیها جلوگیری شد … امتحان کنید و یک رسانه اصلی آمریکایی را پیدا کنید که حتی اندکی جدی به این موضوع وحشتناک پرداخته باشد. مجبور میشوید به ایستگاه روسیه در واشنگتن دی سی به RT.com مراجعه کنید و در مورد «آتشسوزی ادسا» جستجو کنید تا ماجراها، تصاویر و ویدئوهای زیادی را ببینید. همچنین در مورد زدوخوردهای ادسا مراجعه کنید به Wikipedia entry on the 2 May 2014 Odessa clashes.
اگر مردم آمریکا مجبور میشدند تمام داستانهای عملکرد نئونازیها در اوکراین در چند سال اخیر را تماشا کنند، به آن ماجراها گوش کنند و یا آنها را بخوانند، بهنظر من، آری، حتی مردم آمریکا و نمایندگان کنگره که در سطحی پایینتر از روشنفکران قرار دارند ـ از خود میپرسیدند چرا حکومت آنها با چنین افرادی اتحاد نزدیک دارد. آمریکا به طرفداری از چنین آدمهایی حتی ممکن است به جنگ با روسیه کشیده شود.
غربیها برای اودسا شارلی نمیشوند. در پاریس برای اودسا راهپیمایی وجود ندارد. L’Occident n’est pas Charlie pour Odessa. Il n’y a pas de défilé à Paris pour Odessa.
بعضی نظرات درباره چیزی به نام ایدئولوژی
نورمن فینکل اشتاین Norman Finkelstein آمریکایی، منتقد پرحرارت اسرائیل، اخیراً با پل جای در مورد شبکه اخبار واقعی مصاحبه کرد.
فینکل اشتاین حکایت کرد که چگونه در جوانی مائوئیست بوده و پس از فاش شدن ماجرای دارودستۀ چهارنفره در سال ۱۹۷۶ در چین، اعتقادش در هم شکسته است. «معلوم شد بهطرز وحشتناکی فساد وجود داشته است. کسانی که فکر میکردیم مطلقاً به فکر خود نیستند، بهشدت به فکر منافع خودشان بودند. و این موضوع افشا شده بود. از بین بردن آن چهار تبهکار با اقبال عمومی مواجه شد.»
این رویداد بسیاری از مائوئیستهای دیگر را نیز در هم شکست. «همه چیز یک شبه از بین رفت، کل نظام مائوئیستی، که گمان میکردیم سوسیالیستهای جدیدیاند، همه معتقد بودند خودشان در درجه دوم قرار دارند، و با خود مبارزه میکردند. و آنگاه ناگهان همه چیز بر عکس از آب درآمد.»
فینکل اشتاین ادامه داد: «میدانید خیلیها معتقدند مک کارتی بود که حزب کمونیست را از بین برد». چنین امری بههیچوجه صحت ندارد. میدانید، اگر در آن زمان کمونیست بودید، در درون خود این نیرو را داشتید که در مقابل مک کارتیسم مقاومت کنید. آنچه حزب کمونیست را از بین برد سخنرانی خروشچف بود، «اشاره به سخنرانی خروشچف در سال ۱۹۵۶ درباره ژوزف استالین و حکومت دیکتاتوری او.»
گرچه در آن زمان به اندازه کافی بالغ بودم، و علاقهمندیام آنقدر بود که تحت تأثیر انقلاب روسیه یا چین قرار بگیرم، اما قرار نگرفتم. تحسین کننده سرمایهداری و یک ضد کمونیست حسابی باقی ماندم. این جنگ ویتنام بود که برای من مانند ماجرای دارودستۀ چهار نفره و نیکیتا خروشچف عمل کرد. در سال ۱۹۶۴ و اوایل ۱۹۶۵ هر روز اخبار را بهدقت دنبال میکردم، آمار قدرت نظامی آمریکا، داستان بمبارانها و شمار افراد آمریکا را دنبال میکردم. از غرور میهنپرستانهای سرشار بودم که ناشی از نیروی عظیممان بود که تاریخ را میآفرید. سخنان افرادی همچون وینستون چرچیل، در مورد ورود آمریکا به جنگ جهانی دوم، مجدداً در ذهنم راه مییافتند ـ «انگلستان دوام خواهد آورد، بریتانیا دوام خواهد آورد؛ کشورهای مشترکالمنافع دوام خواهند آورد.» آنگاه، یک روز ـ روزی مثل سایر روزها ـ ناگهان و به شکل توجیهناپذیری صاعقه بر من فرود آمد. در آن روستاها، با آن اسمهای عجیب و غریب، مردمانی بهسر میبردند که آماج بمبارانها قرار گرفتند، کسانی که در نهایت استیصال از آتش بمبارانهای وحشتناک فرار میکردند.
این روند، ذهن مرا اشغال کرد. گزارشهای خبری در من رضایتی حاکی از حق به جانبی برمیانگیختند که ما به این کمونیستهای لعنتی یاد میدهیم که نمیتوانند قسر در بروند. درست یک لحظه بعد، موجی از بیزاری از آن همه وحشت سراپایام را فرا گرفت. سرانجام آن بیزاری بر غرور میهنپرستیام غلبه کرد، دیگر هرگز به آنچه بودهام باز نخواهم گشت؛ بلکه محکوم هستم که از سیاست خارجی آمریکا برای چندمین بار قطع امید کنم، سیاست خارجیای که چندین دهه ناامید کننده بوده است. (۷)
مغز بشر، عضو حیرتانگیزی است. در هر شبانه روز ۲۴ ساعت، و هفت روز هر هفته، و سالی ۵۲ هفته، از قبل از زمان تولد، تا روزی که ناسیونالیسم را پیدا کنیم کار میکند. و آن روز خیلی زود میتواند فرا رسد. تیتر اخیر واشنگتن پست چنین است:«در آمریکا مغزشویی از دوران کودکستان آغاز میشود.»
آه ببخشید اشتباه کردم. این تیتر در واقع چنین بود «در کره شمالی مغزشویی از کودکستان آغاز میشود.» (۸)
زیرنویسها
(۱) US Department of the Army, Afghanistan, A Country Study (1986), pp.121, 128, 130, 223, 232
(۲) Counterpunch, January 10, 2015
(۳) Index on Censorship شاخص سانسور، سازمان مهمی در انگلستان که مروج آزادی بیان است، ۱۸ اکتبر ۲۰۰۱
(۴) The Independent (London), April 24, 1999
(۵) «مصاحبه آرسنی یاتسنوک نخستوزیر اوکراین با پاینر آتالی» Tagesschau (Germany), January 7, 2015
(۶) CNN, June 15, 2014
(۷) نگاه کنید به ویلیام بلوم، مخالف بلوک غرب، خاطرات جنگ سرد A Cold War Memoir، فصل ۳
(۸) Washington Post, January 17, 2015, page A6