غم نامه
در آن ویرانه جغد شب سرود مام میخواند
ز گلهایی که گشته پر پر و ناکام میخواند
زآن گلگون کفن هایی که سر تاج وطن بودند
به مرگ آن جوانان چشم بادام میخواند
به یاد روزگارانی که ویرانه بهشتی بود
ز ایامی که نی غم بود، وقتِ شام میخواند
از آن ماتمسرایی که جهنم در بغل دارد
به رقص شعله ها با آتشین پیغام میخواند
سرود جان سپردنها و اندر خون تپیدن ها
ز آن اوضاع اندر پردهء ابهام، میخواند
در آن ویرانه ایکه کاروان مرگ جاگیر است
ز حکام پلید و خاین و ناکام میخواند
ز دستانِ تبه کاری که روز ما سیه کرده
ز سیلی آن غلامانِ بسی بد نام میخواند
ز فقر آلوده دامن ها سرود دیگری دارد
به ساز گریه از ننگ چنین ایام، میخواند
ز وحشی های بد مست و شریر این زمان ما
که خون ملتی دارند اندر جام ، میخواند
ز حامی و طرفداران مرگ و خون میگوید
ز آن غارتگران پست و خون آشام میخواند
در آتش مردم و ویرانه میسوزد خدای من ؛؟
در ودیوار آن ، غمنامهء آلام میخواند
مهرو جولای ۲۰۱۹