ضرورت تغییرازنظام ریاستی به نظام غیرمتمرکزدرافغانستان
محمد عوض نبی ز اده
استقرارنظام سیاسی متمرکزفردمحورریاستی،درسه سده اخیرحکایت ازواقعیتی دارد که نظامهای سیاسی,قدرت رابایک ساختاراستبدادی دردست داشته ومردم افغانستان استبداد را، زیرتاثیرنظامهای خود کامه ی ریاستی ، باماهیت انحصارگرایانۀ قبایلی، شاهی مطلقه وحکومتهای گوناگون, ایدئیو لوژیکی راست وچپ وریاست جمهوریهای گوناگون سیستم متمرکز فوق مطلقۀ ریاستیهمراه با خونین ترین جنگهای میان قومی قبل ازحکومت فعلی تجربه نموده اند ،که علت اساسی همۀ این ناملایمات را بایددرماهیت ذاتی نظامهای متمرکزریاستی جستجو کرد. قوانین اساسی افغانستان طی بیش از نود سال، نظامهای متمرکزریاستی متنوعی را تعریف امادر قانون اساسی سال ۱۳۸۲شمسی، نظام سیاسی ریاستی فاسدِ مافیائی مخملین مدعی دمکراسی را به نمایش گذاشته که نظام ریاستی فعلی ، ادامه و تجربه ی سلسله نظامهای سلطنتی، ریاستی و توتالیتر گذشته؛بوده وراه علاج آن درتغییرنظام ریاستی بیک سیستم غیر متمرکز میباشد.
افغانستان کشوریست که درآن اقوام و قبایل گوناگون باویژه گیهای قومی جداگانه زیست دارند که هیچ یک از اقوام از لحاظ تعداد نفوس به تنهائی اضافه ازپنجاه فیصد نفوس عمومی را پوره کرده نمیتواند، بناءً افغانستان را میتوان سرزمین اقلیتهای قومی نامید. تا هنوزدرافغانستان هویت ها قومی وزبانی است چون دراین سرزمین نه ملت واحد ووحدت ملی واقعی ونه دولت، ملت وجود دارد. ګرچه به باور جامعه جهانی, نظام ریاستی متمرکز بهترین گزینه برای افغانستان مناسب دیده شده بود اما طی مدت نزدیک به یک و نیم دهه گذشته نشان داد که نظام ریاستی پاسخگوی نیاز جامعه ی ما نمی باشد. شکل گیری حکومت وحدت ملی براساس یک توافق سیاسی است که فعلا هیچ نهاد مشروعی در افغانستان وجودندارد.
زیرا پس ازآن،که دردسامبر 2002 درلویهجرگه قانون اساسی، جامعه بینالمللی مردم مارا مجبوربه قبول دولتی متمرکز ریاستی کردندوقدرت بیش ازحد به رئیسجمهوردادند ورئیسجمهور افغانستان همه والیان، شهرداران، روسای پلیس و حتی معلمان مکاتب را منصوب کرده است! این امرنه تنها فساد بیشتررا رواج میدهد، بلکه از مشروعیت نظام میکاهد .چون تلاشهای ناکافی آمریکا جهت ملتسازی درافغانستان به دلیل تصمیمگیریهای سیاسی بسیار متمرکز، ناموفق بوده است که اشتباهات جامعهء بین المللی و همکاران داخلی آنان را در انتخاب یک نظام قوی ریاستی متمرکز برای جامعهء چند قومی افغانستان برملا میسازد. حالا باوجودسپری شدن یک ونیم دهه هنوزهم حکومت افغانستان یک حکومت ناکام و فاسد در عرصه های مختلف بوده که نارضایتی گستردهء اقوام مختلف از حکومت و جنگ های گستردهء عمدتاً قومی از پیامدها و دلیل ناکامی نظام انحصاری متمرکز فعلی در افغانستان به شمارمی رود.
ګرچه پیش ازروی کارآمدن حکومت وحدت ملی هم نمونه های فراوانی وجود داشت که نشان می داد نظام ریاستی متمرکز، برای وضعیت کنونی افغانستان مطلوب وکارآمد نیست و برای جلوگیری ازبدتر شدن وضعیت و سقوط به کام دیکتاتوری که معلول مستقیم انسداد سیاسی است باید ګامهای عملی برداشته میشد وانتظار می رفت که با تقسیم قدرت میان دو قطب تشکیل دهنده قدرت سیاسی، همان سیستم «ریاستی مختلط» روی کار بیاید .که بر پایه آن، ریاست جمهوری و ریاست اجرایی به عنوان دو بازوی برقرارکننده موازنه میان کانونهای اصلی تصمیم گیری ، مانع از انسداد سیاسی شود و در نهایت، با تغییر قانون اساسی ، زمینه برای تغییر ازنظام ریاستی متمرکز به ریاستی مختلط یا پارلمانی، فراهم شود .ولی متاسفانه بروز انسداد سیاسی ,سقوط به دامن استبدادفردی تا هنوز مانع ان شده است. اکنون زمان آن رسیده که به مردم افغانستان اجازه داده شود تا سیستم سیاسی ورهبران خود را بدون توجه به قومیت آنها انتخاب کنند.
در افغانستان ازلحاظ ترکیب قومی , زبانی و مذهبی ضرورت بیک ساختار غیرمتمرکز برجسته تر میگردد که فدرالیزم عالی ترین شکل آنست وشکل کلاسیک و معاصر ساختار های فدرالی همان غیرمتمرکز سازی قدرت بوده که هدف اصلی آن جلوگیری ازاستبداد است.مودل دولتهای فدرال براساس تقسیمات “جغرافیائی و“قومی درجهان وجود دارندکه هردو ساختارفدرالی دردنیا تجربه شده است که تطبیق این مودل مناسب حال ساختار جغرافیائی, قومی, زبانی ومذهبی افغانستان ,یگانه راه حل بیرون رفت از بحران دیرپا و خونین درکشور میباشد. درین طرح نظام فدرالی, مردم افغانستان بر اساس ساختار قومی و جغرافیائی و نزدیکی های فرهنگی خویش دارای ایالتهای مستقل بوده وهرایالت والی یا حکمران ویاحتی یک صدراعظم مستقل خواهد داشت که از طرف باشنده گان هر ایالت انتخاب واین ایالات در داخل یک دولت واحد وتجزیه ناپذیر قرارخواهند گرفت .
درطی سالهای اخیرتعدادی ازدانشمندان خارجی وداخلی دیدگاه های شانرا برتطبیق نظام فدرالی در افغانستان پیشکش نموده است که ازجمله انستیتوت بین المللی مطالعات استراتژیک لندن و یکتعداد ازاحزاب , گروه ها ,شخصیت های مستقل سیاسی در داخل کشور و برخی از چهره های سیاسی جهان غرب ناکار امدی نظام ریاستی اغوشته به فساد را یگانه عامل تداوم بحران در کشور دانسته اند . چنانچه اقای دانا روهرا باکر یکی از اعضای کنگره امریکا وتوبیس الیوود عضو محافظه کار پارلمان انگلیس از این جمله اند که انها طرحهای رابرای نظام فدرالی تنظیم کرده است که بر اساس آن افغانستان به هشت منطقه کابل، قندهار، هرات، مزار شریف، قندوز، جلال آباد، خوست و بامیان تقسیم میشوند.دردهه هشتاد میلادی نیزدرباره ساختار اداری افغانستان جهت انسجام بهتر و برجسته نمودن نقش مردم در اداره ی حکومت صورت گرفت که دران زمان ولایات افغانستان به هشت زون جداګانه تقسیم گردیده بودند.
با درنظرداشت طرحها ی ارایه شده ی فوق نظام فدرالی رامیتوان براساس نا مهای قدیمه ی مناطق مختلف , افغانستان برمحور چهار قوم عمده اعم از اقوام هزاره , ازبک , تاجک و پشتون به هشت ایالتهای ذیل تقسیم نمود .
اول : – ایالت و یا فدرال- شمال بنام ( ترکستان ) دوم :- ایالت و یا فدرال شما ل شرق بنام ( قطغن )سوم :- ایالت ویا فدرال دند شما لی بنام ( کوهستان) . چهارم ایالت ها و یا فدرالها بنام غرجستان و یا هزارستان مرکزی وشمالی -غربی – جنوبی و هزارستان شرقی . پنجم :- ایالت ویا فدرال غرب ششم :- ایالت و یا فدرال جنوب.هفتم :- ایالت و یا فدرال شرق.هشتم :- ایالت و فدرال جنوب شرق .
از انجاییکه اقای اشرف غنی که شخصیت تحصیل یافته ی غرب بوده و بیشترازعمرش را در خارج از کشور سپری نموده است و کمتربا خصوصیات قومی و اجتماعی مردم افغانستان اشنایی دارد بنا برین برای ایشان توصیه میشود که دربازی ها ی سیاسی بیشتر ازین دچارګرایش های سنتی وقبیله ګرایی نشده و فریب افراد سنتی قبیلوی را نخورد ومانند شاه امان الله خان نه تنها در خدمت یک قبیله بلکه خدمتګار تمامی مردم افغانستان بدون درنظر داشت ترکیب قومی,زبانی و مذهبی باشد ایشان باید بداند که توزیع تذکره الکترونیکی یکی ازگزینه های تفرقه افگنانه میان اقوام ساکن درافغانستان است وباید هرچه زودتراو تذکره الکترونیکی را توزیع و به تداوم سیاست منفی گرایانه حلقات برتری خواه قومی پایان دهد.
همچنین نخبګان سیاسی اقوام هزاره , ازبک وتاجک نباید فریب مقام های زود ګذرو کوتاه مدت حکومتی را بخورند انها باید کارفعال و موثیری را بخاطر مهارجنګ و بحران درکشور انجام دهند و ګام های عملی را برای رفع بحران دیرینه در کشور بردارند و اقدامات جدی را برای تغییر نظام تک محور ریاستی به نظام فدرالی انجام دهند تا نام ایشان در زمره موسسان اولین نظام فدرالی درافغانستان در تاریخ معاصر کشور ثبت و درج ګردند. نخبګان سیاسی کشور ما نباید این فرصت مناسب بدست امده را به اسانی قربانی هوس های زود ګذر موقف حکومتی خودها نمایند. ارایهء گزینه های مناسب برای تغییر نظام سیاسی افغانستان موضعگیری آنانی را که طرفدار برپایی یک نظام پارلمانی فراگیر، در جوامع چند پارچه هستند تقویت نموده است.مطالبات اقوام در افغانستان از طریق نظام فدرالی وهمگرايی تحقق يافتنی است، درحالیکه در جهان ده ها کشور فدرالی مانند پاکستان وجود دارد.
اما کسانیکه ازتشکیل نظام فدرالی درکشورما تشویش دارند وفکر میکنند که نظام غیر متمرکز باعث بحران و هرج ومرج میشود باید برای رفع تشویش انها ګفت که اګر بحران دریکی از ایالات ایجاد شود در دیګر ایالات فدرال تاثیرات کمتر میګذارد بطور نمونه کشور باکستان رامیتوان تذکرداد که در ایالات پشتون خواه و بلوچستان بحران عمیق وجوددارند که این دو ایالات پاکستان در چهار دهه اخیر به مراکزتربیت وصدورتروریستان مبدل شده است اما بحران تروریزم در ایالات پنجاب و سند پاکستان تاثیر کمتر وکمرنګتر دارد. اعماریک نظام دموکراتیک باید محصول توافق همگانی یا حد اقل اکثریت روشنفکران و نخبگان آن جامعه باشد. دراینجاست که ضرورت اتحاد و وحدت اقوام ګوناګون کشوربرای رهایی ازدیکتاتوری فردمحور مطرح و اهمیت آن برجسته می شودو باید درین راه نخبګان سیاسی کشور ګامهای عملی و قاطع بردارند تا مردم ما از شر نظام فاسد مافیایی ریاستی فرد محور نجات پیدا نماید.
– هفدهم – ماه – فبروری- سال – 2017- میلادی