شفای عجبی
نوشته نذیر ظفر
داشـــــت آن سرو روان ناز و ادای عجبی
بود در چــــــشم همـــــه جلوه نمای عجبی
ساق سیمین و لبان سرخ و دو چشما ن آبی
داده بود خالقـــــش از لطـــــف لقای عجبی
پیرهن نازک و گلدارو یخن چاک و ظریف
جامه زیبــــی عجــــبی داشـــت قبای عجبی
خال از کــــــنج لبش میخ به دل می کو بید
زلفــــش اشــــــفته در آ ن قد رسای عجبی
دل بیــــمار من از دیدن آن لعبــــــت عشق
یافت بی نســــــخه و نو شابه شفای عجبی