در بحران انرژی اروپا باید خود را بیش از پوتین مقصر بداند
نویسنده: جاناتان کوک مترجم: م. نوری برگرفته از : وبسایت آنتی کریگ، ۱۶ سپتامبر ۲۰۲۲ *
امروز جنگ سرد درست مثل سریالهای هالیوودی دوباره و با تمامی قدرت به صحنه بازگشته و نقش اصلی در این سریال را رئیسجمهور روسیه، پوتین بهعهده دارد و مجتمع نظامی ــ صنعتی با اشتهای تمام مشغول تیز کردن دندانها برای بلعیدن لقمه است.
رؤسای دولتها و حکومتهای اروپا به شهروندان، مؤسسات و شرکتها تذکر میدهند که خود را آمادۀ رکود تورمی نمایند و همزمان کنسرنهای بزرگِ انرژی سودهایی با ارقامی نجومی میبرند.
درست مانند بحران اقتصادی پانزده سال پیش که باید مردم کمربندهای خود را سفت میکردند، بحران فعلی هم شرایط مطلوبی برای تقسیمِ مجددِ ثروت به نفع طبقات حاکم آماده کرده است.
همان تکبر و حق به جانبیِ غرب که به جنگ اوکراین دامن زد حال اروپا را در رکود تورمی فرو خواهد برد.
در ماه جاری و در پی کاهش تحویل گاز روسیه به غرب که بحران انرژی و تأمین هزینههای زندگی را بیش از پیش تشدید کرد رؤسای خشمگین دولتهای غربی روسیه را با تعیین سقف بهای گاز طبیعی تهدید کردند. به همین دلیل رئیسجمهور روسیه «ولادیمیر پوتین» هشدار داد که اگر اروپا تغییری در مسیر سیاستهای خود ایجاد نکند زمستان امسال را «یخ خواهد زد».
در این مجادله غرب لحن خود را مرتباً تندتر میکند. پوتین متهم به استفاده از حربۀ اخاذی و ترور اقتصادی میشود. اعمال وی گویا مؤید این ادعا هستند که او خطر بزرگی برای صلح جهانی بهشمار میرود و هیولایی است که نمیتوان با وی مذاکره کرد. و محروم کردن غرب از سوخت، آن هم پیش از آغاز زمستان، برای متزلزل کردن ارادۀ کشورهای غربی در حمایت از کیف و تفرقه انداختن بین مردم اروپا و رهبران آنهاست و اولین گامِ پوتین دراجرای توطئهای است که روسیه برای گسترش قلمرو سرزمینی این کشور از اوکراین تا بقیۀ خاک اروپا طراحی کرده است.
این «داستانی» است که از سوی دولتمردان و رسانههای غرب تکرار میشود و همۀ ما آن را خوب میشناسیم. ولی این رفتار متکبرانه، حق به جانب و به دور از واقعیتهای ژئوپولیتیکیِ اروپا، بیانگر همان تفکر احمقانهای است که اساساً موجب تحریک مسکو و ورود نظامی آن کشور به اوکراین شد.
و به همین دلیل است که در غرب تغییری در سیاستها یا تلاشی برای یافتن راهی برای مذاکره با روسیه دیده نمیشود، علیرغم این که روسیه بخشهای بزرگی از مناطق جنوبی و شرقی اوکراین را تصرف کرده است. مناطقی که بازپسگیری آنها بدون تلفات سنگین به هر دو طرفِ درگیری ممکن نخواهد بود، همانگونه که حملۀ محدود اوکراین به «خارکف» و حوالی آن نشان داد.
رسانههای غرب سهم بهسزایی در ناکامیهای پیدرپی غرب در یافتن راهحلی سیاسی برای جنگ اوکراین دارند. روزنامهنگاران همصدا با رهبران سیاسی و بدون هرگونه انتقادی همان روایتی را از ماوقع پخش میکنند که رهبران اروپا و آمریکا آن را برای فریب افکار عمومی مناسب میدانند. شاید وقت آن فرارسیده باشد که اروپاییها ماجرا را کمی هم که شده از دید روسیه ببینند.
جنگ اقتصادی
مثلاً رسانهها میتوانند از ابراز خشم در مورد «وقاحت مسکو» در عدم تحویل گاز به اروپا خودداری کنند. بالاخره مسکو دلایل توقف ارسال گاز را بهوضوح بر شمرده است: عملی تلافیجویانه علیه اِعمال تحریمهای اقتصادی غرب برای مجازات جمعی مردم روسیه که میتوان آن را نقض مقررات جنگ دانست.
غرب ید طولایی در جنگ اقتصادی علیه کشورهای ضعیف دارد، تلاشی که معمولاً هدف آن ساقط کردن رهبران نامطلوب یا تضعیف آن کشور پیش از اعزام نیروهای نظامی یا به راه انداختن جنگی نیابتی است.
ایران دهههاست که در حال مبارزه با تحریمهای اِعمال شده است، تحریمهایی که لطمات سهمگینی به اقتصاد کشور و مردم آن وارد کرده ولی منجر به ساقط شدن دولت نشده است.
در این میان واشنگتن شیوۀ منحصر بهفردی را در تروریسم اقتصادی علیه مردم افغانستان بهکار بسته تا طالبان را برای راندن فضاحتبار نیروهای اشغالگر ایالات متحده در سال پیش مجازات کند. ماه گذشته سازمان ملل متحد گزارش داد که تحریمهای اقتصادی علیه افغانستان، در این که بیش از یک میلیون کودک افغانی از گرسنگی تلف شوند مؤثر بودند.
و تحریمهای اقتصادی فعلی علیه روسیه هیچ ربطی به فضایل اخلاقی ندارند، همانطور که تهمت زدن به ورزشکاران روسی یا هتاکی به نمادهای فرهنگی روسیه ربطی به وظیفۀ «اخلاقی غرب» در کمک به اوکراین ندارند. تحریمها برای آوردن پوتین بر سر میز مذاکره طراحی نشدهاند بلکه برنامۀ غرب، همانطور که «بایدن» رئیسجمهور ایالات متحده در ماه مارس رسماً اعلام کرد تحمیل جنگی طولانیمدت به روسیه و به زیر کشیدن پوتین از قدرت است.
مشخصاً هدف اصلی تحریمها تضعیف اقتدار پوتین و تشجیع مردم به اقدام علیه اوست. برنامۀ بازی غرب با روسیه، ( اگر اساساً بتوان از واژۀ بازی استفاده کرد) این است: باید نیروهای نظامی روسیه را در جبهههای جنگ به چالش کشید و پوتین را مجبور کرد جبههها را غرق در اسلحه نماید و بعد نشست و نظاره کرد که چگونه دولت وی زیر بار نارضایتی مردم فرو میریزد.
ولی در عمل همیشه برعکس این اتفاق میافتد، درست مانند دهۀ ۹۰ میلادی که غرب تحریمهایی علیه رئیس دولت عراق، صدام حسین اِعمال کرد. موقعیت پوتین هم پس از آغاز درگیری در اوکراین تقویت شده و تقویت هم خواهد شد، صرفنظر از این که روسیه در جبهههای جنگ پیروز شود یا شکست خورد.
تحریمهای اقتصادی علیه روسیه از دو جهت احمقانه بودند. تحریمها مؤید این ادعای پوتین هستند که غرب در صدد نابودی روسیه است، همان کاری که غرب قبلاً با عراق، افغانستان، لیبی، سوریه و یمن کرد و این کشورها را به نابودی کشاند. حال پوتین میتواند مردم خود را قانع کند که بقای روسیهای مستقل یا تبدیل آن به کشوری تحت عبودیتِ غرب بسته بهوجود رهبری قوی است.
همزمان تحریمها به مردم روسیه نشان دادند رهبر آنها تا چه اندازه باهوش و سیاستمدار است. فشار اقتصادی غرب به روسیه تا حدود زیادی به شکست انجامیده: تحریمها تقریباً هیچ تأثیری روی ارزش روبل نداشتند و حال که پوتین در حال بستن شیر گاز است، غرب در مسیر رکود تورمی پیش میرود.
تردیدی نیست که روسها حق دارند در خلوت خود از این که غرب «دوزی» از همان دارویی را نوشِ جان کند که همیشه به زور به خورد دیگران داده است، خوشحال باشند.
خودپرستی غرب
ولی تصورات واهی غرب دارای ابعاد نگرانکنندۀ دیگری نیز هست. همان تکبرکذایی غرب را به این باور رساند که تحریمهای اقتصادی علیه روسیه عواقبی برای غرب نخواهند داشت، همانطور که سالها بر این باور بود که استقرار موشکها در مرزهای روسیه عواقبی برای ناتو نخواهد داشت (احتمالاً تأثیرات این اقدام بر اوکراین اساساً محاسبه نشد). تصمیمِ دو دهۀ گذشتۀ غرب که تعداد هرچه بیشتری از کشورهای اروپای شرقی را در آغوش ناتو جای دهد صرفنظر از این که شکستن عهدی بود که با اتحاد جماهیر شوروی و رهبران روسیه بسته بود، خلاف صلاحدید مردانِ باتجربۀ عالم سیاست غرب نیز بود.
کشورهای ناتو تحت رهبری ایالات متحدۀ آمریکا محاصرۀ نظامی به دور خاکِ روسیه را سال به سال تنگتر کردند و همواره ادعا نمودند که این اقدام صرفاً جنبۀ تدافعی دارد.
و ناتو علناً با اوکراین لاس میزد و اعلام میکرد که اوکراین هم میتواند وارد پیمان نظامی ضدِ روسی ناتو شود.
ناتو در اعتراضات سال ۲۰۱۴ اوکراین مشارکت داشت، اعتراضاتی که منجر به سقوط دولتی شد که برای حفظ روابط با مسکو انتخاب شده بود.
پس از نشاندن دولتی جدید در کیف، ارتش اوکراین ناسیونالیستهای افراطی و شبهنظامیان ضدِ روسیه را وارد ارتش کرد، نیروهایی که جنگ داخلی گستردهای را علیه مردم مناطق روسنشین شرق کشور پیش بردند.
و در تمامی این مدت ناتو در خفا با ارتش اوکراین همکاری میکرد و به نیروهای آن آموزش نظامی میداد.
در خلال هشت سال جنگ داخلی اوکراین هیچگاه اروپا و ایالات متحده به این فکر نکردند وقایعی که در حیاط خلوت روسیه میگذرد چه تأثیری روی مردم عادی روسیه خواهد داشت. آنها فکر نکردند که روسها هم همانقدر از غرب به وحشت خواهند افتاد که رسانههای غرب افکار عمومی غرب را از مسکو به وحشت میاندازند؟ پوتین نیاز به اختراع خطری برای نگران شدن نداشت، غرب خود این خطر را ایجاد کرد.
محاصرۀ روسیه توسط ناتو اشتباهی استثنایی نبود، همانطور که مداخلۀ غرب در کودتای اوکراین و حمایت از ارتش ناسیونالیست اوکراین که روزبهروز در مسیر خصمانهتری نسبت به روسیه پیش میرفت موردی استثنایی نبود.
و تصمیم ناتو در سرازیر کردن سیل اسلحه به اوکراین بهجای تمرکز روی راهحلی سیاسی و اِعمال تحریمهای اقتصادی علیه مردم عادی روسیه، انحرافی از سیاستهای غرب نبود بلکه دقیقاً در جهت همان سیاستهای همیشگی غرب بود.
همۀ نکات ذکرشده بخشی از رفتار بیمارگونۀ غرب با روسیه یا هر کشور دیگری است که دارای منابعی غنی است و حاضر نیست تحت تسلط کامل غرب قرار گیرد. اگر غرب را یک «موجود انسانی» تصور کنیم میتوانیم در این فرد اختلال شخصیتی شدید و گرایشی قوی به خودویرانگری را تشخیص دهیم.
دشمنتراشی
وحشتناکتر از آن این است که گرایش به خودویرانگری، حداقل در شرایط موجود فعلی تغییرناپذیر مینماید. واقعیت این است که ناتو و مدیرِ سیرک ناتو، ایالات متحدۀ آمریکا علاقهای به تغییر آن ندارند.
مسألۀ آنها «ساختن دشمن» موجهی است تا بتوانند تقسیم ناعادلانۀ ثروت به ضرر شهروندان عادی و به نفع طبقاتِ حاکمِ غرقِ در ثروت را توجیه نمایند. یک تهدید امنیتیِ مفروض برای اروپا کافی است تا سرازیر شدن منابع مالی به حلقوم ماشین نظامی جنگطلب را توجیه کند. ماشین نظامی که خود را پشت عنوان «صنایع دفاعی» مخفی کرده و شامل تولیدکنندگان ادوات جنگی، مجتمع رو به گسترش تجسس در اطلاعاتِ مردم، نهادهای اطلاعاتی و صنعت امنیتی است.
نفعِ دیگر «دشمن» متحد کردن مردمی است که بهخاطر ترس از دشمن خارجی دچار ترس و واهمه میشوند. و ترس از دشمن خارجی موجب میشود مردم برای مقابله با خطر، اختیارات نامحدودی به رهبران خود اعطا کنند، امری که منجر به تحکیمِ موقعیت رهبران و تحکیم نهادهای قدرتی میشود که بقای طبقات حاکم را تضمین میکنند.
و هر کسی در صدد اصلاح این نظام باشد تهدیدی برای امنیت ملی، خائن و یا حتی ابله بهشمار میآید؛ سخنانی درست که دبیر اول سابق حزب کارگر بریتانیا «جرمی کوربین» بهدرستی به زبان آورده است.
و «دشمن» افکار عمومی را از پرداختن به تهدیدات واقعی بازمیدارد، تهدیداتی که مسئولین ما مسبب آن بودهاند و نه دشمن خارجی. تهدیداتی نظیر بحران زیست محیطی که مسئولین آن را نادیده میگیرند و با اقدامات جنونآمیز نظامی و با ایجاد مناقشات جهانی به آن دامن میزنند. همۀ جنگها و مناقشاتی که غرب مسبب ایجادِ آنهاست برای انحراف افکار عمومی از تهدیدات واقعی است.
از زمان فرو ریختن دیوار برلین و شکست اتحاد جماهیر شوروی، غرب بهدنبال دشمنی بود تا جایگزین شوروی نماید، دشمنی که ضمناً تهدیدی جدی برای تمدن غرب به حساب آید.
• زمانی خطر بزرگ جهانی سلاحهای کشتار جمعی عراق بود که گویا میتوانستند ظرف چهل و پنج دقیقه ما را نابود کنند، بعدها فهمیدیم که این سلاحها اساساً وجود خارجی نداشتند.
• زمانی تهدید بزرگ افغانستان و «اسامه بن لادن» رهبر القاعده بود که گویا طالبانِ افغانستان به وی پناه داده بودند، بعدها فهمیدیم که طالبان پیش از واقعۀ یازده سپتامبر پیشنهاد کرده بودند وی را تحویل دهند.
• و در دورانی خطر هولناکی از سوی جلادان «امارت اسلامی ــ داعش» ما را تهدید میکرد، بعدها فهمیدیم که آنها متحد غرب در جنگ علیه سوریه بودند و توسط غرب و با سلاحهایی تسلیح میشدند که غرب پس از ساقط کردن دیکتاتور لیبی «معمر قذافی» از آنجا راهی سوریه میکرد.
• و هنوز خطر ایران و بمب اتمی آن پا برجاست که گویا تهدید بزرگ جهانی است. هرچند تهران حاضر شد در سال ۲۰۱۵ توافقنامهای با غرب امضا کند، نظارتهای شدید بینالمللی را بپذیرد تا غرب از عدم ساخت بمب هستهای مطمئن شود، ایالات متحده تحت فشار اسرائیل توافقنامۀ مزبور را فسخ کرد وبنا را بر این گذاشت توافقنامۀ جایگزینی با ایران منعقد نکند.
آماده شدن برای مقابله با رکود تورمی
هر یک از تهدیدات مزبور چنان «بزرگ» بودند که ایجاد رعب و وحشت در مردم و تهییج آنها به حرکت در مسیرِ مطلوب، مستلزم صرف منابع عظیم مالی و انرژی بود.
امروز جنگ سرد درست مثل سریالهای هالیوودی دوباره و با تمامی قدرت به صحنه بازگشته و نقش اصلی در این سریال را رئیسجمهور روسیه، پوتین بهعهده دارد و مجتمع نظامی ــ صنعتی با اشتهای تمام مشغول تیز کردن دندانها برای بلعیدن لقمه است.
رؤسای دولتها و حکومتهای اروپا به شهروندان، مؤسسات و شرکتها تذکر میدهند که خود را آمادۀ رکود تورمی نمایند و همزمان کنسرنهای بزرگِ انرژی سودهایی با ارقامی نجومی میبرند.
درست مانند بحران اقتصادی پانزده سال پیش که باید مردم کمربندهای خود را سفت میکردند، بحران فعلی هم شرایط مطلوبی برای تقسیمِ مجددِ ثروت به نفع طبقات حاکم آماده کرده است.
«ینس استولتنبرگ» دبیرکل ناتو در اروپا مانند سایر مقامات غرب، به دلیل صعود قیمتها در اروپا، در مورد بروز «اعتراضات مدنی» در زمستانِ پیشِ رو هشدار داده و همزمان خواستار ارسال اسلحۀ بیشتر به اوکراین از محل منابعِ مالیِ عمومی اروپا شده است.
سئوالی که باقی میماند این است: تا کی مردمِ غرب داستانهای تهدیدات موجودیتی کذایی را باور خواهند کرد، تهدیداتی که هزینۀ رفع آنها از جیب مردم پرداخت میشود و نه ازجیب رهبران.
* http://antikrieg.com/aktuell/۲۰۲۲_۰۹_۱۵_europa.htm
(این مقاله ابتدا در تاریخ ۱۵ سپتامبر در «Antiwar.com» چاپ شده است.)