توسعۀ منابع انسانی و انکشاف پایدار و نهادینه شدن ارزش های دموکراسی

نویسنده : مهرالدین مشید
توسعۀ انسان بصورت عموم در دو بعد یکی ایجاد قابلیت ها و ظرفیت های انسان و دیگری استفادۀ باید و شاید افراد از ظرفیت های کسب کردۀ آنان است تا از یکسو به سلامتی فکری ، دانش های تخصصی و مهارت های ویژۀ انسان بهبودی قابل ملاحظه بخشیده و از سویی هم استفادۀ درست از این دانش و مهارت ها فرصت ها را برای رسیدن به منافع اقتصادی ، سیاسی و اجتماعی متوازن و هماهنگ عمومی فراهم مینماید . از گفته های بالا نتیجه می شود که توسعۀ انسانی نقش کلیدی را در رشد اقتصادی داشته و با بلند رفتن آگاهی های تخصصی و فنی است که ظرفیت استفادۀ خوب و کاربرد درست از دانش حاصله بوجود آمده و به هر میزانی که این ظرفیت بلند تر برود ، به همان اندازه میزان رشد اقتصادی نیز افزایش چشمگیری مینماید . از همین رو است که شماری کارشناسان اقتصادی برای رشد بهتر اقتصادی ببشتر از همه به توسعۀ انسانی اهمیت داده و بر آن تمرکز دارند . توسعۀ انسانی، رشد اقتصادی را فراهم کرده و رشد اقتصادی بصورت قطع نمود های آشکاری را در زنده گی مردم رونما می سازد . از سویی هم رشد اقتصادی تاثیر متقابل بر توسعۀ انسانی گذاشته و و ظرفیت های جدیدی را در انسان زنده نموده ، قدرت او را برای کشف های تازۀ علمی بالا برده و توانایی های او را برای ایجاد فناوری های جدید بر می انگیزد ؛ یعنی رشد اقتصادی در واقع منابع جدید را بوجود می آورد که امکان بهبودی و انکشاف پایدار توسعۀ انسانی را بوجود می آورد .
ازادی های بیشتر قابلیت های بیشتر را بوجود آورده و افزایش قابلیت عملکرد های اقتصادی موثر ، جدی و کارا را در پی دارد که هر دو بیانگر رابطۀ پایدار و استوار میان توسعۀ انسانی و رشد اقتصادی است که هر دو را لازم و ملزوم یکدیگر میداند . در یک جامعه به هر اندازه ییکه توسعۀ انسانی و رشد اقتصادی متناسب ، هماهنگ و متوازن باشد به همان اندازه در آن توسعه و رشد متقابل و پایدار برقرار میگردد. هرگونه ناهماهنگی و عدم توازن در میان هردو روند کامل آنرا متضرر می گرداند . هیچگاهی ممکن نیست که در فضای توسعۀ انسانی اندک به رشد اقتصادی بلند دست یافت و یا در بستر رشد اقتصادی پایین به توسعۀ انسانی بلند نایل آمد . هر کشوری کوشش میکند که برای ایجاد روند زنده گی پایدار توسعۀ انسانی و رشد اقتصادی را در سطح بالایی حفظ نماید . کشور هایی مانند افغانستان که هم از نگاۀ توسعۀ انسانی وهم از نگاۀ رشد اقتصادی در سطح پایینی قرار دارد . برای بیرون رفت از چنین حالتی لازم است که اولتر از همه به رشد و ظرفیت های انسانی توجۀ مزید گردد ؛ زیرا توسعۀ انسانی در کشور هایی مانند افغانستان راه را برای رشد اقتصادی فراهم مینماید . اقتصاد کشور ما زمانی رشد میکند که ظرفیت های انسانی در آن به اندازۀ کافی رشد نموده و با به کاربردن دانش تخصصی و مهارت های فنی برای استفاده از از وسایل جدید زمینه را برای رشد اقتصادی فراهم میینمایند . در صورتیکه در کشورما پیشرفته ترین فناوری ها و وسایل تخنیکی موجود باشد و برای استفاده از آن متخصص و کار شناس فنی وجود نداشته باشد ؛ وجود همچو فناوری ها ولو که خیلی فراوان هم باشد ، چه درد مردم ما را دوا کرده می تواند . شاید یک دریور بدون آگاهی از فرهنگ استفاده از موتر مودل 2010 بتواند با مهارت های سی یا چهل سال پیشتر موتر مودل مذکور را براند ؛ اما اینکه چه محشری را برای ترافیک بوجود می آورد و بخش بیشتری از ازدحام ترافیک شهر ناشی از عدم توجه به فرهنگ دریوری و و نبود ظرفیت های راننده گی لازم است . چه فاجعۀ یی بر سر ملتی خواهد آمد که پیشرفته ترین فناوری ها را داشته باشد ؛ اما طرق اسفاده و بهره گیری از آنرا نداشته باشد .
برای بیرون رفت از عقب مانی اقتصادی و راه یافتن به جادۀ پیشرفت باید دولت به سیاست های موثر و سازنده دست یازد تا با ایجاد مراکز آموزشی در حوزههای گوناگون علمی ، اقتصادی و اجتماعی ودست بردن به یک سلسله اصلاحات در عرصه های گوناگون مالیاتی و ارضی و ایجاد ظرفیت های شغلی و فرصت های جدید کاری زمینه را برای ارتقای زنده گی مردم فراهم نماید . در کشوری مانند افغانستان لازم است که اول ظرفیت های انسانی را به میزان خوبی بلند برد و در حد بالایی نگاهداشت . با بلند بردن ظرفیت های تخصصی و فنی می توان زمینه را برای استفاده از پیشرفته ترین تکنالوزی معاصر در کشور فراهم کرد . با ایجاد چنین فضایی البته موازی با استقرار امنیت ، محو فساد و حکومت داری خوب می شود که با جلب و جذب سرمایه های داخلی و خارجی نرخ سرمایه داری را درکشور افزایش داد . افزایش در نرخ سرمایه را با تدابیر درست اقتصادی و مدیرت خوب البته با ایجاد سیستم اقتصادی منظم و کار آمد طوری باید اداره کرد که فرایند آن بهبود توزیع در آمد ها را در قبال داشته باشد .
در کشور هایی مانند افغانستان توسعه انسانی زمانی رشد اقتصادی بالنده ودر بلند مدت اقتصاد پایدار را تضمین میکند که توسعۀ انسانی و رشد اقتصادی در یک موازنۀ درستی به چرخش در آیند . این چرخش نباید به شکل سرسام آوری باشد که پایداری در رشد محیط طبیعی و محیط انسان را آسیب پذیر بگرداند ؛ زیرا رشد پایدار نو به نو شدن سیستم های تولیدی و صنعتی را احتوا کرده و نو به نوشدن سیستم ایجاب تو سعۀ دستگاهها را مینماید . در صورتیکه به توسعۀ دستگاههای تولیدی توجۀ لازم نگردد ، عوارض ناشی از دستگاهها اعم از افزایش گازات کاربن دای اکساید و الوده شدن آب های آشامیدنی سبب الوده شدن فضا ومحیط گردیده که این گونه توسعۀ پایدار صدمۀ شدیدی بر محیط زنده گی انسان ، حیوان و خود طبیعت وارد منیماید که در دراز مدت فرسایش طبعیت را نیز در بر دارد ؛ زیرا استفادۀ کم از منابع طبیعی کاربرد بیشتر منابع صنعتی را در پیش دارد که این خود بر محیط زنده گی و طبیعی تاثیر ناگواری بر جا میگذارد .
این جا است که برای جلوگیری از گسست میان توسعۀ انسانی و رشد اقتصادی و تداوم میان آنها ، اشد نیاز به نظام مردمی و کارا بر بنیاد عدالت خواهی و حقیقت جویی احساس می شود . در یک جامعه زمانی روابط اقتصادی و سیاسی بر پایه های عدالت استوار میگردد که قبل از همه در آن فضایل اخلاقی ترویج یابد . در سایۀ ترویج فضایل اخلاقی است که عدالت اجتماعی پا گرفته و توسعه می یابد .
از آنچه گفته آمد ، ترویج فضایل اخلاقی به مثابۀ نیروی محرک و خود جوش نیرو های خفته در انسان را بیدار و او را انگیزۀ اساسی برای ایجاد ظرفیت های متعالی میدهد . این ظرفیت به مثابۀ محرکی بدون هر گونه خود غرضی سایر منابع انسانی را به سوی توسعۀ هماهنگ و متوازن به پیش می برد که چنین توسعه رشد اقتصادی را تضمین خوبتر نموده و در نتیجه ضمانت پایداری برای توسعۀ بنیادد های عدالت اجتماعی در جامعه میگردد . توسعۀ منابع انسان و رشد اقتصادی زمانی در یک جامعۀ زمینه های رفاۀ اساسی را فراهم مینماید که در هر قدم توسعۀ عدالت اجتماعی را در محراق توجۀ خود داشته باشد و بصورت قطع عدالت اجتماعی بدون برپایی فضایل پایدار اخلاقی اعم از تقوا ، پاکی ، عزت نفس و خدا ترسی در یک جامعه بوجود نمی آید . زمانی این فضایل در کنار دانش های تخصصی در انسانی بالنده گردد ، ظرفیت های انسانی به شگوفایی بی سابقه رسیده و نقش تعیین کنندۀ انسان نه تنها در روابط تولید بصورت عادلانه آشکار و در مناسبات تولیدی در معیار های برتر انسانی به گونۀ الگوی استثنایی بازتاب روشنی خواهد یافت ؛ بلکه سیستم تولید را سمت وسویی انسانی و عادلانه میدهد که در دراز مدت رفاۀ واقعی را در حوزههای گوناگون فرهنگی و اقتصادی بوجو می آورد .
از همین رو هرگونه بحث پیرامون توسعۀ ظرفیت های انسانی بدون توجه به توسعۀ فضایل اخلاقی و تقویۀ ارزش های ایثار گرانه نمی تواند ضمانت پایداری برای رشد اقتصادی پایدار باشد . از این رو توسعۀ منابع انسانی زمانی از کارآیی و موثریت واقعی در حورۀ مادی و معنوی زنده گی افراد جامعه برخوردار است که تنها به توسعۀ دانش های تخصصی در انسان اکتفا نشده و در کنار دانش های تخصصی یک سلسله ارزش های اخلاقی نیز باید در انسان بارور گردد . ارزش های اخلاقی هم بصورت خود بخودی آنهم به گونۀ اساسی در انسان بارور نمیگردد تا زمانیکه با ارزش های بزرگتر و فرا اخلاقی به شکل استواری گره نخورند و در محور باور های ابدی دینی بالنده نگردند . اینجا است که سیستم های اقتصادی علاوه بر توسعۀ منابع انسانی و رشد اقتصادی رابطۀ محکم و ناگسستنی با گرایش های فکری و پایگاههای اعتقادی بدور از چسپیدن به الگو های ایده ئولوژیکی پیدا مینمایند که خواهی نخواهی در ساختار سیستم های افتصادی تاثیر گذار هستند . بازتاب این تاثیر گذاری را نمی توان انکار کرد و هرگونه انکار از آن معنای چشم پوشی از حقیقت مسلم و واقعیت آشکار دارد. به هر میزانی که این روند در جامعه جا بیافتد ، به همان اندازه به روند دموکراسی و نهادینه شدن ارزش های حکومت مردم سالار کمک می کند.یاهو