تداوم دورباطل تیاتروحدت ملی درافغانستان
محمد عوض نبی زاده
افغانستان سرزمین اقلیت های قومی وازموقعیت جغرافیایی استرا تژیک درقاره ی آسیا ودارای منابع کافی طبیعی و اهمیت سوق الجیشی، تجارتی برخوردار است ، ولی این سرزمین را زمامداران قوم ګرا,به یک کشور فقیر، جنگ زده ومحتاج به جهان و مرکز دهشت افگنی و بنیادگرایی”مبدل ساختند. مردم افغانستان هنوز ، ملت شدن را باید از فرسنگ ها نظاره ګر باشند.چون زمامداران کشور با رویکردهای برتری خواهانه قومی در پروسه ی دولت – ملت سازی، وحدت ملی کشور را به جنگ قومی و تشدید خصومت اجتماعی کشانده اند.
حرف وحدت ملی توسط حاکمیت های قومی شعاریست فریبنده که تاکنون ، خلای و حدت ملی باعث شده، که بیش از یک قرن این دور باطل تیاتر خونین وحدت ملی ادامه پیدانماید. باشعاردهن پرکن حاکمان قدرت, منافع ملی ,جای خود رابه ، منافع قومی داده است، زیرا حاکمیت های سیاسی قبیله گرا ,سیاست ، اقتصادومناسبات با دنیای خارج را بر محور منافع یک قوم وقبیله بکار میبرند.پروسه ی ملت ودولت سازی، در کشور چند قومی،ما از راه ادغام همه ی، اقوام وتبارها, باوجود سرکوبهای خونین ، تصفیه های هولناک قومی، کوچ اجباری، سلب مالکیت بر زمین، وفشارهای گوناگون توسط حلقات برتری خواه در حاکمیتهای سیاسی متمرکز در بیش از یک قرن ، شکست خورده است.
ولی اکنون زمان آن فرارسیده ، تا مساله ای قدرت سیاسی، باید بگونه ای مشترک واز طریق همکاری و تفاهم همه ای جوامع واقوام بطور عادلانه، مساوی، دموکراتیک حل وفصل شود. وحدت ملی بدون اتحاد سیاسی اقوام ګوناګون وتشکیل یک حاکمیت سیاسی عادلانه، غیر متمرکز وبا قاعده ای وسیع اجتماعی، که تمام اقوام خود را در آیینه ای هویت ملی،تاریخ ومیراثهای مشترک شان، درک وحس کنند، بوجود نمی آید. زیراسلطه سیاسی انحصاری وگرایشات برتری خواهانه قومی باحمایت قدرتهای استعماری و منطقوی سبب شده تا بحران اختلافات قومی در افغانستان گسترش بیشتر یابد. ولی خوشبختانه برای اولین بار است که حقیقت “موزاییک قومی افغانستان” هم از جانب حلقات حکومت گر افغانستان و جامعه بین المللی در افغانستان پذیرفته و بر تیوری اقلیت و اکثریت قومی خط بطلان کشیده میشود.
پروسۀ ملت شدن در افغانستان را نباید ساده گرفت چون هر کشور ریشه های ملت شدن را باید در عناصر فرهنگی خود جستجو کند تا به وحدت ملی، منافع ملی و اقتدار ملی دست پیدا نماید؛ مردم افغانستان ناگزیر است که برای نجات خوداززیر سلطه ی قدرت قومی با عبور از منازعه های قومی و درگیری های داخلی به جادۀ هموار ملت واحد و نیرومند پای بگذارد و با دشواری های کنونی وداع گوید. در کشوری، که بحران قومی تا سرحد انقطابهای خونین و رویارویی های قومی گسترش داده میشودو پروسه های دولت، ملت، وحدت ملی وسایر نمادها ی ملی خون چکان است نمیتوان از وحدت ملی سخن ګفت .
چنانچه حالانیزحلقات وابسته به افغان ملتیها، گروه طالبان، حزب اسلامی حکمتیار ، بخشهای عمده ی نظامی و امنیتی کشور را اداره واین حلقات در درون رژیم نقش ستون پنجم را بسود طالبان بازی مینمایند. چون حکمتیار بخشی از پروژه نیمه تمام داعش است که پروژه حکمتیار آخرین ورقی است که از سوی حامیان داخلی و خارجی تروریزم به میدان افگنده می شود. از سوی دیګر برگزاری انتخابات پارلمانی چالش دیگری است که مدیریت آن بر دوش حکومت فعلی سنگینی میکند وشکنندگیهای بزرگ دیګر نیز حکومت را، به سوی استیصال و درماندگی به پیش میبرد. در این حکومت، شکافهای اجتماعی در بستر مناسبات قبیلوی، به گونهی خطرناکی رشد کرده؛ مخالفتِ نیروهای سیاسی، اجتماعی و مدنی شتاب تندی گرفته و به دلیل نارضایتی و نفرت گستردهی عمومی، مقبولیت حکومت در افکار عامه به پایینترین سطح ممکن سقوط نموده است.
حکومت، کنونی باید از پارادوکس سیاست مدنی با نگاه قبیلوی نجات یابد و افغانستان ، باید سرزمین روشنایی محبت و عشق و عزت برای همهی شهروندان خودباشد.اگرحکومت کنونی بتواند تعدیلات لازم را از طریق لویه جرکه در قانون اساسی وارد کند، سیستم اداره غیر متمرکز وپست صدارت ایجاد و ارگانهای محلی قدرت دولتی انتخابی گردند؛ چنین تغییرات مهم درمسیرملت – دولت سازی در افغانستان خواهند بود. تجربه پانزده سال ګذشته نشان داد که سیستم مطلقه ریاستی که صلاحیتهای رئیس جمهور بیشتر از یک امپراطور است، برای افغانستان کارآمد نیست. تشکیل حکومت وحدت ملی با آنکه تا حال نه تنها کارکرد قابل توجهی نداشته است، بلکه درین مدت وضع امنیتی کشور بد تر از پیش شده، بیکاری وفرار مغزهای جوان ، رشوت و فساد اداری به اوج خود رسیده است؛ ولی درهرحال بد ترین قانون از بی قانونی و بدترین حکومت از بی حکومتی بهتر است.
در حالیکه افغانستان امروز بیش از هر زمانی به وحدت ملی نیاز دارد تا به هم گسیخته گی های قومی و زبانی و برناهنجاری های گروهی، آن نقطۀ پایان گذاشته شود. عامل اصلی ناامنی ها و آشفتگی های کنونی در کشور نبود وحدت ملی است که ثبات سیاسی، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی کشور را با خطر جدی رو به رو کرده است. بنابراین زمان آن رسیده است تا فراخوانی را در سطح ملی برای تامین وحدت ملی و ایجاد همدلی میان باشنده گان این سرزمین بوجود آورد.
مسؤولیت تاریخی و ملی احزاب و گروه های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشور به شمار می رود که برای رسیدن به وحدت ملی باید با یک بازگشت جدید، افکار شرک آلود قومی و زبانی و گروهی خود را ترک کنند و به گونۀ صادقانه اهداف ملی و رسیدن به وحدت ملی کامل را سرمشق برنامه های خویش قرار بدهند؛ زیرا برای رسیدن به وحدت ملی کامل هنوز باید راه های دشواری را باید طی کرد؛ زیرا ملت شدن نیاز حیاتی کشور است و تا زمانی که افغانستان به یک ملت واحد و نیرومند تبدیل نشود،مردم ما بیش از این دشواری ها را باید انتظار داشته باشد.
ګرچه تاریخ را نمیتوان تغییر داد و فراموش کرد، اما میتوان آنرا برای پند گیری وعبرت آموزی، بمثابه ای چراغ راه آینده قرارداد وبرای عدم تکرار فاجعه های گذشته ی تاریخی در روابط میان اقوام برادر ازان سود برد، نه اینکه تاریخ را وسیله ای انتقام جویی ها و عقده کشایی ها برای منافع سیاسی دیگران قرار داد.اگر اقوام تحت ستم، هزاره ، ازبیک ، تاجیک وبقیه اقوام ومنجمله آدم های منصف قوم حاکم در یک جبهه متحد عدالت خواهانه گرد هم نیایند آینده ی این سرزمین تیره و تاریک خواهد شد.
بیست وششم – ماه –جون – سال –2016 میلادی