امریکا با موجی از تردید ها به افغانستان حمله کرد و در انبوهی از تردید ها افغانستان را ترک می کند
نویسنده : مهرالدین مشید
مردم افغانستان قربانی شک و تردید های امریکا در جنگی به نام مبارزه با تروریزم
گزارش خبرگزاری فرانسه، را به نقل از «زاک اسمیت» مسؤول تیم تخریب ساختمان و تجهیزات نیروهای آمریکایی در بگرام شنیدم که میگوید: تمام روز مشغول تخریب هستیم و بخشی از کار ما جداسازی کیبل های برق از تمامی ساختمانها است تا بتوانیم به آسانی ساختمانها را تخریب کنیم. در کار تخریب ساختمانها ما مطمئن میشویم که تجهیزات الکترونیکی و دیگر ابزارها به دست طالبان نمیافتد. وی در ادامه افزود: هرجایی که سوخت، روغن و یا بطری را میبینیم آن را از بین میبریم تا مطمئن شویم که بگرام را طوری که در روزهای اول به آن وارد شدیم، همانطور رها میکنیم. وی به نقل از «ویس ویرمیلیون» مسؤول نظارت بر این پروژه گفت: ما تا به حال 1800 ساختمان موقتی و دفاتر را تخریب کردهایم. وی در ادامه افزود: تعداد 2هزار ساختمان تا ماه دسامبر تخریب خواهد شد و 500 ساختمان دیگر توسط قراردادهایی پس از خروج مهندسین نیروهای نظامی تخریب میشوند.
هرچند شک و تردید های کاخ سفید، در رابطه به افغانستان، چیز تازه یی نیست که باید اکنون به آن پرداخت. این تردید ها از آنجا آغاز گردید که که امریکا با قراردادی افغانستان را خلع سلاح نمود و برای افغانستان در جنگ با هراس افگنی و استخبارات پاکستان 74 هزار سرباز مسلح با سلاح خفیف را با سران جبهۀ متحد شمال به امضا رساند. امریکا بر بنیاد این قرار داد تمامی تجهیزات ثقیل بازمانده از شوروی را زیر نام برنامۀ “دی دی آر”محو نمود تا بالاخره افغانستان در باتلاق جنگ تروریزو بیافتد و حالا چنین شده است. نه تنها این که امریکا با شک و تردید فراوان به افغانستان حمله کرد و اکنون که سیزده سال از حملۀ آن روز می گذرد، افغانستان را بدتر از دیروز به حال خوداش رها می نماید. زمانی که این گزارش را شنیدم، بصورت واضح دریافتم که این گزارش به شکل آشکارا از تردیدها و نمیدانم کاری های امریکا در افغانستان پرده برمیدارد. آری این شک و تردید های بود که امریکا در مبارزه با هراس افگنی در افغانستان گام های صادقانه و صمیمانه نبرداشت و برعکس با بازی های چند پهلو دراز راۀ مبارزه با تروریزم را دشوارتر گردانید و به هراس افگنان قوت بیشتری بخشید. نه تنها این که شبکه های هراس افگنی را گسترده تر، سازمانیافته تر و پیچیده تر نیز نمود.
امریکا در مبارزه با تروریزم ناگزیر بود، راۀ درازی را در پیش یگیرد و عبور کردن نیرو های امریکایی از پاکستان امری ناگزیری پنداشته می شد؛ زیرا ارسال نیرو وتجهیزات نظامی با سرعت و شتاب و هزینۀ کمتر تنها از طریق پاکستان ممکن بود و برای این کار رضایت پاکستان هم امری حتمی به شمار می رفت. پرویز مشرف بزرگترین حامی طالبان ویکی از سه کشور در کنار سعودی و امارات بود که حکومت طالبان را به رسمیت می شناخت. مشرف ناگزیر شد تا برای رهایی از ضربۀ امریکا، سیاست دوپهلو را در مبارزه با تروریزم با امریکا آغاز کند. وی با آنکه به تهدید بوش آری گفت واما خزپوش های خطرناک را در مسیر راۀ امریکایی ها اعمار نمود. پاکستان از یک سو خواست هایش را در رابطه به آیندۀ حکومتداری در افغانستان بر امریکا قبولاند و از سویی هم میلیارد ها دالر بدست آورد که در راستای سازماندهی، بسیج، تقویت و تجهیز طالبان به کار ببرد. در واقع شک و تردید های امریکا در پیوند به افغانستان از اسلام آباد می گذرد که عبور صلح افغانستان را نیز در گروۀ خود نگاه داشته است. بعید نیست که کاخ سفید در همان روز برای پاکستان وعده داده و وسوسۀ اسلام آباد برای تاسیس یک حکومت طرفدارش در کابل را از میان برده باشد. سکوت واشنگتن در برابر تقاضا های مکرر افغانستان، برای سرکوب مراکز و لانه های هراس افگنان در خاک پاکستان، ریشه در همان وعدههایی دارد که کاخ سفید از قبل برای اسلام آباد داده است. در حالی که امریکا از تمامی مراکز هراس افگنان در خاک پاکستان و از محل زنده گی رهبران طالبان در آنجا آگاهی دارد و دولت افغانستان هم بار ها اطلاعات استخباراتی خود را با مقامات امریکایی و پاکستانی شریک گردانیده است و اما امریکا این همه را دست کم گرفته و از کنار آن نادیده و به اصطلاح “خرسوار”عبور کرده است.
از قراین بر می آید که امریکا از اول به ماموریت خود در افغانستان باور نداشت و صرف برای انتقامجویی از قربانیان حادثۀ یازدهم سپتمبر به افغانستان حمله کرد و برای توچیه تهاجم خود مبارزه با تروریزم را عنوان کرد. مبارزه با تروریزم در واقع ابزاری برای کاخ سفید است تا از سکوی آن برای رسیدن به اهداف خود پرش نماید. به دلیل بی باوری واشنگتن به مبارزه با تروریزم نه تنها این مبارزه معلول صدها علت گردید؛ بلکه جبهۀ تروریزم نیرومندتر شد و رهبران آن قدرتمندتر شدند و روابط شبکه یی آنان گسترده تراز هر زمانی گردید و دامنۀ آن امروز از شاخ افریقا تا مرکز آن و شرق میانه و آنسوی قارهها در غرب بازتر گردیده است. بدور نیست که حمایت های استخباراتی و لوژیستکی قسمی غرب از طالبان از بی باوری های آنان در مبارزه با تروریزم منشا گرفته باشد. چنان که دولت افغانستان چندین بار موفق به کشف روابط مخفی نیروهای بریتانیایی با طالبان گردید و باری هم موفق به دریافت اطلاعاتی گردید که نیرو های بریتانیایی برای طالبان وسایل مخابراتی و سایر تجهیزات را بوسیلۀ کانتینر منتقل کرده بودند. این جدا از پول هایی هنگفتی است که امریکایی ها برای عبور مصؤون از شاهراهها برای طالبان میلیون ها دالر باج داده اند. در عقب این ساز و کار های پیدا و پنهان چه می تواند، باشد. بی باوری فاحش برای پیروزی در جنگ افغانستان یا مجال یافتن برای ادامۀ جنگ و ضربه وارد کردن بر طالبان مسلح به بهای باج دادن های پیهم یا چیزی دیگر که هنوز از رسانه ها مخفی مانده است.
دلیل اصلی این که امریکایی ها تا کنون صد ها تاسیسات نظامی خود را تخریب کرده اند و وسایط و تجهیزات آن را لیلام کرده اند و به بهای هفت میلیارد دالر تجهیزات نظامی شان را برای پاکستان داده اند. دلیل این همه چه می تواند، باشد، جز سازش پنهان میان واشنگتن و اسلام آباد. این در حالی است که واشنگتن از روابط آی اس آی با شبکه های هراس افگنی آگاهی کامل دارد و باربار مقامات امریکایی از این رابطه پرده برداشته اند که حتی منجر به قطع روابط مقطعی میان اسلام آباد و واشنگتن گردیده است. یعید نیست که امریکا در عقب این بازی اهداف کوتاه مدت، میان مدت و دراز مدت را پیش بین باشد و برای رسیدن به هر یک اهداف متفاوتی را میان اسلام آباد و طالبان، اسلام آباد و کابل دنبال می نماید. برای رسیدن به هر کدام یکی را قربانی دیگری حساب کرده است. سیاستی که تا کنون نتیجه یی بار نیاورده و اضافه تر از ششصد میلیارد دالر مالیه دهنده گان امریکایی را به هدر داده است. هرچند مافیای کلان اقتصادی و مافیای سیاسی بویژه سه گروۀ لابی چون لابی تیل به رهبری فرماندۀ سابق ناتو و مشاور جدید امنیت ملی اوباما جیمز جونز ، لابی اسلحه و نمایندۀ بزرگ آن رابرت گیتس وزیر دفاع امریکا و لابی صهیونیستی به رهبری جوبایدن معاون اوباما بیشترین سود را از این جنگ بدست آورده اند. به این هم بسنده نکرده و هنوز هم در صدد دست یابی به چشمه های نفتی تازه و بدست آوردن نفع بیشتر و گسترش نفوذ اسراییل بر کشور های عربی اند. بینانگذار این مفکوره هالبروگ بود که در یک خانوادۀ یهودی تولد شده و شریک کار و تجارت هنری کیسنجر یهودی است که رفیق دیگر او مپیلاسویج رهبر خونخوار صرب ها و سابق رییس بانک بلگراد است. ($)هرگاه هدف اصلی جنگ، بازی های کلام مافیای سیاسی و اقتصادی امریکا باشد. این بحث شاخۀ دیگر و عرض و طول دیگری می یابد که یادآور سیاست های خون آشام سرمایده داری و نظام های سرمایه داری است که جز پروای پول و زر اندوزی و غارت ثروت های کشور های فقیر به بهانه های مختلف هدف دیگری ندارد تا با راه اندازی جنگ های بزرگ و کشاندن و ترغیب کشور های دیگر موفق با غارت های بیشتر ثروت های طبیعی و غیر طبیعی کشور های جنگ زده شوند.
تخریب تاسیسات نیرو های امریکایی که هر یک به ارزش میلیون ها دالردر افغانستان ساخته شده اند و امریکا با این تاسیسات مردم افغانستان را منت دار خود گردانیده است؛ اما چگونه شده است که حالا تمام آنها را تخریب می کند و به قول خود شان محل های مذکور را به حالت پیشین شان رها می نمایند. آیا این حرکت امریکایی ها می تواند، قابل توجیه باشد. امریکایی ها این عمل شان را هراس افتادن وسایل و ساختمان های بدست طالبان عنوان کرده اند و اما در آن دست دیگر تجهیزات به ارزش میلیارد ها دالر را در اختیار پاکستان، حامی طالبان قرار می دهد. این در حالی است که مقام های امریکایی بار ها از رابطۀ تنگاتنگ نظامیان پاکستان با طالبان خبر داده اند که در تجهیز و تمویل و تهیه و تدارکات آنان نقش فعال و تعیین کننده دارند. هرچه باشد، قضاوت مردم افغانستان در برابر این عمل نظامیان امریکایی خیلی زشت بوده و این را خیانت آشکار به امنیت ملی خود تلقی می نمایند. نه تنها این که باور مردم ما در رابطه به مبارزۀ امریکا با تروریزم هرچه بیشتر در پرده ابهام می رود و بازی با سرنوشت مردم افغانستان تلقی می شود. شاید وسوسه یی را در کاخ سفید ایجاد نکند و حتی خمی هم بر ابروی آن کاخ نشینان نیاورد؛ اما مسؤولیت تاریخی و انسانی امریکا را در قبال حوادث آینده در کشور های دیگر سخت به چالش می کشاند. بدون تردید برخورد های نظامی و سیاسی امریکا را در قبال سایر کشور های جهان سخت زیر سوال می برد.
امریکا با این عمل نه تنها آبروی سیاسی و نظامی خود را در جهان مخدوش نمود؛ بلکه آبروی ناتو را هم به بازی گرفت وبه گفتۀ نوآم چامسکی(1) “ناتوی جدید” که پس از فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی تاسیس شد، اساسا نیروی مداخله گر تحت کنترل آمریکا قرار دارد و عملیات متفاوت به اصولش را انجام میدهد. به باور او عملیات رسمی ناتو به کنترل جامعه بین المللی، سیستم انرژی جهانی، خطوط لوله تبدیل شده است که معنای کنترل جهان را دارد. و بی ثباتی جهان را به بار آورده وتنشها میان آمریکا و روسیه شبیه جنگ سرد جدیدمیتواند، منجر به جنگ هسته یی مبدل شود و بالاخره تمام طرفهایی که آن را ایجاد کرده اند، حذف میشوند.
جنگ شک آلود و همراه با تردید های امریکا در افغانستان نه تنها بدترین خاطره از یک جنگ بی نتیجه و ویرانگر را در افکار جهانیان از خود به یادگار می ماند؛ بلکه زیر نام “مبارزۀ با تروریزم” بدترین جفا را در حق مردم افغانستان روا داشته و بالاخره پس از داغ شدن تشنج های قومی و زبانی بدترین میراث را به این سرزمین از خود بجا می ماند و گفته می توان که مردم افغانستان خود را قربانیان بدون منازعۀ شک و تردید های امریکایی ها در جنگی به نام مبارزه با تروریزم حساب می کنند. یاهو