اسید پاشی به صورت زنان در ایران
فاجعۀ ملّی ایران
تمدید حملۀ دین اسلام متحد اجتناب ناپذیر نظام سرمایه و استعمار
علیه ایران و ایرانیان
در تداوم 1400 سال تروریسم دینی به عنوان مهترین مانع تمدن
یا
آغاز جنگ تروریستی از سوی بهیمیت سرمایه داری غرب،
ایالات متحده و اتحادیۀ اروپا،
از نوع نسل چهارم در چهار چوب
«طرح خاور میانۀ بزرگ» علیه مردم ایران ؟
و ضررورت نقد دین
| حمید محوی | پاریس |27 اکتبر 2014
پاسخ هر چه باشد، در هر دو صورت خسارت وار آمده جبران ناپذیر است. نظام بهیمی سرمایه داری در اتفاق با بهیمیت ادیان یکتا پرست خسارات جبران ناپذیری به تمام بشریت وارد ساخته است. این همه سرمایه این همه جنایت… برای حفاظت از یک دروغ شاخدار به نام خدا.
در مورد رویدادی که اخیراً در اصفهان موجب بهت زدگی همگانی شد، و بی گمان باید آن را در حد یک فاجعۀ ملّی تلقی کنیم : در اصفهان، افراد ناشناسی به روی تعدادی از زنان اسید پاشیده و گریخته اند. در حال حاضر اگر بخواهیم مشخصاً بدانیم که این فاجعۀ ملی یعنی اسید پاشی در اصفهان در چه تاریخی روی داده با مشکل روبرو خواهیم شد، در هر صورت در هیچ یک از مقالاتی که من موفق به جستجوی آنها شده ام تاریخ واقعه را قید نکرده بودند، علت چنین امری احتمالاً شاید به یکی از خصوصیات فرهنگی ما ایرانی ها باز می گردد که عبارت است از بیگانگی با تاریخ. با این وجود بین تمام مقالاتی من شانس جستجوی آن را داشتم، تنها در یکی از مقالات به تاریخ 3 آبان 1393 (25 اکتبر 2014)، نویسنده نوشته بود : « دوهفتۀ پیش »، در این مورد می بینیم که وضعیت چندان هم نا امید کننده بنظر نمی رسد. در مورد تعداد قربانیان نیز ارقام مختلفی عرضه شده، از 14 نفر تا 4 نفر، ولی گویا همه روی یک مورد متفق القول بوده اند : بین قربانیان یک نفر جانش را از دست داده است.
تا اینجا موضوع تازه ای را مطرح نکرده ام، ولی آنچه که من را به نوشتن این قطعه واداشت، تفکیک دو نظریه در رابطه با این فاجعۀ ملی بود. بین مقالات می توانیم دو دسته از تحلیل و گزارشات منتشر شده را کاملاً از یکدیگر تفکیک کنیم.
نظریۀ یک – تحلیلی که مستقیماً فاجعۀ ملّی اسید پاشی به صورت زنان را به محافل تند روی بسیجی و حزب اللهی تا خود ولایت فقیه نسبت می دهد که به عنوان طرح تربیتی ی اسلامی و شیوۀ آموزشی ی اسلامی، «امر به معروف و نهی از منکر» [(یعنی موضوعی که با توجه به سوابق تاریخی دین اسلام چندان بعید بنظر نمی رسد، در هر صورت دین اسلام به همین شیوه بر ایران چیره شد که یک فقرۀ آن در سال بعد از نخستین حملات بیابانگردان، بریدن سر 40000 مرد ایرانی از نیاکان ما در استخر بود که به بردگی کشیدن زنان و کودکان باقیمانده انجامید… برده نیز یعنی غنیمت جنگی و کنیز… باید دانست که تجاوز به اسیر و غنیمت جنگی برای اعراب تازه مسلمان شده که احتمالاً فقط بلد بودند بگویند «الله اکبر» مبتنی بر دستورات قرآن جایز بوده و ثواب داشته و خدای اسلام چنین اعمال وحشیانه و صبعانه ای را جایز می دانسته و می داند. و مشخصاً به همین دلایل نیز وجود چنین خدائی اساساً ناممکن است، ناممکن است که عقل کلی به این «عظمت» بتواند چنین راه کار بیمار گونه ای را به عنوان راهنمای بشریت برای ابد و ازل تعیین کرده باشد. و این دستورات الهی مطمئناً چیزی بجز همان منویات درونی و فکری عرب بیابان نشین 1400 سال پیش نبوده که روی موجودی موهومی فرافکنی کرده است. جراحت این حملۀ اسلام به اندازه ای عمیق بود که ایرانیان تا امروز از این ضربۀ عظیم تاریخی کمر راست نکرده اند و هنوز در سایۀ تهدید ناخودآگاه همان عرب شمشیر بدست و تهدید مرگ اسلامی به سر می برند. فرزندان همین بیابانگردان هنوز بیانگرد باقی مانده و به حساب امپریالیسم جهانی پشت درواز های ایران در عراق و سوریه سر می برند)] و به عنوان عامل فشار روی بد حجاب ها به اجرا گذاشته اند. مضافاً بر این که کاشف به عمل آمده است که بر اساس منابع رسمی اسید پاشی طی سال گذشته چهار بار تکرار شده و منابع غیر رسمی نیز از 7 حملۀ تروریستی با اسید یاد کرده اند. من در این جا وارد جزئیات ماجرا نمی توانم بشوم چرا که در وضعیتی نیستم که بتوانم اطلاعات دقیقی در مورد تعداد مجروح شدگان و یا تاریخ و محل عملیات تروریستی اسلامی یا آمریکائی-اروپائی عرضه کنم. این تحلیل البته بیشتر باب طبع اپوزیسیون های پنتاگونی می باشد.
البته باب طبع بودن برای پنتاگونی ها مانع ازاین نیست که این نظریه می تواند واقعاً حقیقت داشته باشد. به عنوان مثال محمد نوری زاد از طرفداران همین نظریه است و به هیچ عنوان نیز پنتاگونی نیست، و شناخت گسترده ای از دستگاه جمهوری اسلامی دارد و حتی می توانیم بگوئیم که او تا حدودی متعلق به همین رژیم است، حتی اگر خانه اش را به توبره می کشند و اموالش (احتمالاً نوشته هایش) را می برند و سر و صورتش را به خون آغشته می کنند (عکس صورت جراحت دیدۀ او را نشان می دهد که تنها از روی خوش شانسی در ضربه ای که به عینک او وارد آمده چشم سمت راست او کور نشده است)، ولی محمد نوری زاد با همین وضعیت می تواند به تنهائی با تمام رژیم در بیافتد و زنده بماند.
یعنی از عهدۀ چنین کاری بر می آید و این موضوع ساده ای نیست. چون که حرف زدن با این رژیم و یا دستگاه های امنیتی و سپاه و غیره فرهنگ و تجربه و بازی زبانی خاصی را ضروری می سازد که از عهدۀ خارج نشین هائی مثل ما که حتی انقلاب بهمن 57 را نیز عملاً زندگی نکرده ایم بر نمی آید. در نتیجه اگر دیگران هم همین نظریه را مطرح کرده باشند، نظریۀ نوری زاد وزنه و مفهوم دیگری خواهد داشت.
روشن است که مقامات رسمی چنین تعبیری را بی اعتبار می دانند. و به ویژه در گفتگو با یکی از خوانندگان گاهنامه هنر و مبارزه که به اعتراف خودش به جمع حزب الله نیز تعلق دارد، در پاسخ به این پرسش که آیا واقعاً چنین تعبیری را می پذیرد، گفت که اکیداً این اتهام مردود است و نظریۀ دوم را صحیح می داند. با این وجود طی مقاله ای در سایت «اخبار یک» تحت عنوان «افزایش قربانیان اسید پاشی در اصفهان به 4 نفر/انصار حزب الله و بسیج متهم ردیف اوّل» (19 اکتبر 2014) نوشت : «برخی از نیروهای حزبالله در شبکههای اجتماعی نیز از نیروهای بسیج و انصار حزبالله اصفهان با عنوان عاملان اصلی این اقدام نام بردهاند٬ اما حاضر به ارائه توضیح بیشتری در این زمینه نشدهاند. حزبالله اصفهان این اتهام را رد کرده و بسیج نیز تاکنون به این گزارشها واکنشی نشان نداده است »
نظریۀ دوم – تا اینجا فعلاً تنها ابراهیم شیری بوده که با توجه به تجربیات پیشین و خاصه در رابطه با ترور ندا آقا سلطان، طی مقاله ای تحت عنوان «ماجرای اسیدپاشی به صورت زنان یا جنایت علیه بشریت» (3 آبان 1393) نظریۀ توطئه و احتمال جنگ از نوع نسل چهارم را مطرح کرده است. برای خواندن مقالۀ او به لینک زیر مراجعه کنید :
https ://eb1384.wordpress.com/2014/10/25/
به این معنا که اسید پاشی در ایران می تواند جزئی از جنگ نسل چهارم باشد که پیش از این تی یری میسان در مقاله ای تحت عنوان «پیشبینی توفان در ایران» در بخش «ایالات متحده و طرح ب» مطرح کرده است :
http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com/post/659
به عبارت دیگر حملات شیمیائی اخیر (اسید) در اصفهان را باید در ادامۀ تمام حملات تروریستی به انضمام جنگ تحمیلی 8 ساله بدانیم (البته برخی منتقدان غربی بر این باور هستند که غرب باعث و بانی حملۀ صدام حسین به ایران نبوده ولی از این بابت خوشحال بودند و از صدام پشتیبانی کردند).
البته به شکل پراکنده در نشریات انترنتی، مقامات انتظامی ایران نیز از نظریۀ سومی نیز سخن گفته اند. معاون امنیتی انتظامی وزیر کشور، حسین ذوالفقاری : «مجموع بررسی های انجام شده تا کنون نشان می دهد که اسید پاشی روی زنان جوان اصفهانی سازمان یافته و گروهی نیست و از سوی یک فرد انجام شده است.» (سایت سنگ صبور.2 آبان 1393)
در مورد این نظریۀ سوم باید بپرسیم که اگر کار یک فرد نامتعادل بوده باشد، اساساً از کجا موضوع بد حجابی در رابطۀ مفصلی با این عملیات اسید پاشی مطرح شده است؟
هیچ نشانی از فراخواست فرد (یا افراد) اسید پاش در دست نیست، ولی در همه جا این رویداد را به عنوان عامل فشار اسلامی روی زنان بد حجاب معرفی کرده اند. خود ولایت فقیه در رابطه با بد حجابی یعنی آنهائی که به هر دلیلی موازین اسلامی را در مورد پوشش و لباس رعایت نمی کنند، از «نقص» یاد کرده است از دیدگاه من این پرسش که بین حملۀ تروریستی با سلاح شیمیائی – اسیدی – و بد حجابی نزد زنان رابطۀ مفصلی ایجاد کرده و اینکه از کجا این موضوع نفوذ کرده و منتشر شده است، و بر اساس کدام مدرک عینی، دانستن این موضوع برای واقعیت این فاجعۀ ملی اهمیت بی بدیلی می تواند داشته باشد.
ولی گویا که واقعیت امر همین است، و اخیراً در یک ویدئوی کوتاه در مورد سخنرانی آیت الله خامنه ای دربارۀ حجاب این رابطه را کمابیش تأیید می کند. در این سخنرانی ولایت فقیه بد حجابی را به عنوان عیب ونقص تعریف کرده ولی هر گونه خشونتی را برای امر به معروف و نهی از منکر منع می کند. گرچه پیش از این تصاویری از رسانه ها منتشر شده بود که سر و صورت خونالود زنی را داخل یک اتومبیل نشان می داد که احتمالاً می بایستی او را به بیمارستان منتقل کند، و چنین مواردی راهبردی های مرجع تقلید را واقعاً بی اعتبار می سازد. روشن هست که ما در ایران به قانون به معنای واقعی کلمه نیازمند هستیم و چنین قانونی را نیز از نمی توانیم از تفکرات شترسواران 1400 سال پیش استخراج کنیم. متأسفانه از یک سو سیاست های امپریالیستی و اپوزیسیون های ایرانی به عنوان سگ های خانه زاد امپریالیسم آمریکا و تمام تمهیدات امپریالیستی برای دستیابی به منابع ایران، و از سوی دیگر بورژوازی کمپرادور در پیوند با حاکمیت 1400 سالۀ تروریسم بنیادی دین اسلام، مردم ایران را از جامعه ای قانونمند محروم ساخته است و جامعۀ ایران همواره در مقابله با بربریت و اختناق غرب امپریالیستی (و دین اسلام و طبقات حاکم به عنوان مباشر منافع امپریالیستی) شکننده هستند و به همین دلیل، یعنی فقدان قانونمندی و در نتیجه فقدان تسلط بر طبیعت و دستیابی به فرهنگ و قانون پیشگام دائما ضربه می بینند و ثروت هایشان به تاراج می رود. متأسفانه من شخصاً نمی توانم پیغام امیدوار کننده ای برای هم وطنان ایرانی ام داشته باشم، در همین حد که برخی از ایرانیان به راستی مقاومت خواهند کرد، و کمونیست ها به شکل دائمی نشان داده اند که در افشای تمهیدات و تهدیدات امپریالیستی همیشه در خط اول جبهه بوده اند. ولی متأسفانه کافی نبوده…و باز هم متأسفانه باید بگویم که از دیدگاه من تا اینجا مردم ایران نه تنها از به اصطلاح درآمدهای نفتی هیچ نفعی نبردند، بلکه به شکل توده های عظیم به ویژه در جنگ 8 ساله قربانی شدند به انضمام تمام درد و رنجهای آشکار و پنهان آن، و به انضمام تمام تأخیرهای تاریخی که هر جنگی می تواند به ملت ها تحمیل کند. و یک بار دیگر متأسفانه فاجعۀ بزرگ ملّی دیگری در راه است، زیرا نه تنها بخاطر ته ماندۀ نفت و با پایان رسیدن منابع نفتی در جهان و جایگزین شدن ذخائر گاز، می بینیم که بد بختانه ایران دارای یکی از مهمترین ذخائر گاز جهان است. من شخصاً بخاطر این ذخائر عظیم گاز در ایران از هم اکنون بخودم و به تمام ایرانیان تسلیت می گویم، زیرا در فقدان قانونمندی و فرهنگ پیشگام و در حاکمیت دین و قوانین بهیمی اسلام و حاکمیت بورژوازی کمپرادور به عنوان بلای امپریالیستی در کشورهای ماقبل تاریخ مانند ایران، و در نتیجه فقدان فرهنگ دفاعی مؤثر و نبود ارتش مدرن با استراتژی صفر کشته و دفاع اتمی، شیمیائی، میکربی و توان کشتار جمعی در حد تخریب قطعی تمام کرۀ زمین یعنی توان تخریبی که از هم اکنون در اختیار 7 میلیون اسرائیلی قرار گرفته است ( که بگوئید من آدم پستی هستم)، نه تنها تا آخرین قطرۀ نفت و تا آخرین متر مکعب گاز ایران را مفت خواهند برد بلکه خسارات جانی و مالی و روانی و تاریخی جبران ناپذیری به ایران و ایرانیان وارد خواهند کرد، البته خدا را شکر به دین اسلام و تفکر عرب شتر سوار و راهزن 1400 سال پیش هیچ خدشه ای وارد نخواهد شد و حتی یک آیه هم اشتباه از آب در نخواهد آمد، و بر ارش کبریائی یک گرد هم نخواهد نشست.
علاوه بر این چنان که ما واقعاً بتوانیم رابطۀ اسید پاشی را با موضوع حجاب زنان روشن سازیم، چه این که نظریۀ اول درست باشد یا نظریۀ دوم و سوم … در این صورت و در هر صورت دستگاه مذهبی مسئولیت سنگینی در این رابطه به عهده خواهد داشت زیرا برخی روان های نامتعادل ( و حتی تمام توده ها) می تواند تحت تأثیر تبلیغات اسلامی و موازین اسلامی که در بنیادهایش از پیش دارای شکنندگی هائی می باشد (به عبارت دیگر در فقدان پدر یا قانون معتبر)، یعنی از آنجائی که دچار فقدان قانونمندی می باشد، همان گونه که شخصیت های تخیلی سینمای هالیوود مانند سوپرمن و مرد خفاشی غیره می تواند موجب پسیکوز در سطح اجتماعی گردند و در اشکال تنش آمیز در یک فرد یا تعدادی از افراد تمرکز یابد و نتایج خسارت باری را دامن بزنند. «تبلیغات اسلامی و امر به معروف و نهی از منکر» نیز می تواند به پسکوزهای مشابهی در سطح توده ها بیانجامد. سینمای هالیوود انباشته است از همین موضوع، یعنی افرادی که تحت تأثیر اخبار و یا تبلیغات دچار بحران هویتی می شوند و در راه مصالح اجتماعی و یا اعتقادات دینی دست به اعمال فاجعه باری می زنند. در این مفهوم پسیکوپات ها را باید اخلاقی ترین افراد بدانیم.
ژان کلود پای پژوهشگر بلژیکی طی مقاله ای تحت عنوان « پسیکوز نزد آندرس برینگ برویک پدیدۀ «جنگ تمدن ها» » مشخصاً به بررسی وجهۀ اجتماعی این نوع پسیکوزها می پردازد و می گوید :
« فراسوی آن چه در نشریات حوادث روز می نامند، به زندگی روزمرۀ ما تعلق دارد. چنین اعمالی به فضای خارج از جامعه موکول نمی گردد، بلکه به حیطۀ واقعیت تعلق دارد. بر این اساس، کشتارگران جمعی پیام آور و بیعت گذار ارزش خاصی نیستند که منحصر به خود آنها باشد. آنها (کشتارگران) حتی ویژگی های یک پسیکوز «فوق العاده» را نیز بازنمائی نمی کنند، بلکه نمایندۀ «یک پسیکوز عادی» هستند که می تواند به تمام جامعه تعلق داشته باشد. » (برای بررسی بیشتر به گاهنامۀ هنر و مبارزه مراجعه شود 26 مارس 2012)
http://g-honar-v-mobarze.blogfa.com/post/211
در نتیجه اگر پسیکوز فردی و اجتماعی دائماً در تلاقی و یا در رابطۀ دیالکتیک با یکدیگر عمل می کند، ما چگونه می توانیم با آن مقابله کنیم ؟ در اینجا نیز متأسفانه من همچنان به عنوان یک منقد و تحلیلگر ناامید بر این باور هستم که فعلاً راه حلی وجود ندارد، قدرت های حاکم، نظام سرمایه داری اساساً مولد پسیکوز است و حتی از انحرافات روانی برای حفظ و تضمین مالکیت خصوصی و منافع یک اقلیت ناچیز سوء استفاده و بهره برداری می کند. اگر به اعتقادات مذهبی در سطح جهانی بیاندیشیم، این اعتقادات در کلیت جهانشمول خود یک پسیکوز غول پیکر را تشکیل می دهد و مثل همیشه در جعبۀ ابزار طبقات حاکم بر اساس نیازها مورد استفاده قرار می گیرد (در واقع سوء استفاده).
تلاش های پژوهشگرانی مانند ژان کلود که حاصل و ته ماندۀ دموکراسی غربی در حال زوال است، تنها در محافل محدودی قابل درک بوده و هست.
با این وجود ما همچنان می توانیم در رابطه با چنین فجایعی به شکل مجازی و ذهنی، در حالی که دولت حاکم مفعل باقی می ماند، پرچم کشورمان را به حالت عزا در آوریم و در کنار تمام فراخواست ها برای امنیت، دقیقاً و مشخصاً برای امنیت کشورمان بخواهیم که نقد و خاصه نقد دین آزاد باشد و مخالفت با دولت برای هیچکس حکم مرگ نداشته باشد. برخی دولت ها و نظام های حاکم خود را به شکلی معرفی می کنند که گوئی ابدی و ازلی هستند. به باور من امروز موضوع به هیچ عنوان بر سر ضرورت سرنگونی جمهوری اسلامی نیست که البته کمونیست ها این ضرورت را همواره متوجه جمهوری اسلامی و نظام سرمایه داری هر دو با هم دانسته اند، (خلاف اپوزیسیون های پنتاگونی به عنوان بارزترین بخش از طبقۀ حاکم ایرانی — بارزترین بخش از بورژوازی کمپرادور— که شیخ حسن روحانی نمایندگی آن را به عهده دارد)، بلکه امروز من قویاً به این نتیجه رسیده ام که جامعۀ ایرانی باید از دوران اسلامی خود خیلی سریع عبور کند. البته خروج ایران از سیطرۀ امپراتوری اسلامی در قرن بیست و یکم میلادی، به هیچ عنوان موجب توقف تهدیدات امپریالیستی نخواهد شد. ولی موجب خواهد شد که جامعۀ ایرانی بتواند بر پایه و اساس قانونمندی عینی برای حل مشکلاتش سازماندهی شود، و علاوه بر این بسیاری از تمهیدات امپریالیستی را در بهره برداری از تمایلات قومی و مذهبی خنثی سازد. البته چنین نظریه و رویکردی به شکل رقت باری ناکام خواهد ماند و عملی نخواهد شد. با این وجود پیشگامان ایران همچنان باید خواهان آزادی بیان و اندیشه و نقد دین باشند، به انضمام آزادی در دسترسی به آموزش و امکانات رسانه ای (این وجهه از آزادی کمتر مطرح می شود و تشخیص آن کمی پیچیده تر است چون که پرچمدار آزادی در رسانه ها همانا بورژوازی کمپرادور و اپوزیسیون های پنتاگونی بوده و هستند که آزادی برای آنها یعنی آزادی سرمایه دارها برای چپاول…و آزادی در تبعیض طبقاتی). و باید اضافه کنم که بی آن که نقد دین و حتی نفی آن در ایران آزاد باشد، ما نمی توانیم در هیچ زمینه ای نقد داشته باشیم.
در پایان برای تمام قربانیان تروریسم در ایران و خاصه حملۀ شیمیائی اخیر اظهار تأسف می کنم و به بازماندگان آنها نوید می دهم که ایرانیان، تمام ایرانیان در کنار آنها هستند، و فاجعه قویاً به تمام ملت ایران نیز تعلق دارد.
پی نوشت :
نوشتۀ حاضر در گاهنامه ام مثل همیشه منتشر نخواهد شد و اینبار در یک وبلاگ دیر یعنی در اینجا به نام [آلترناتیو] منتشر می کنم. این وبلاگ با نام دیگری پیش از این به موضوع دیگری اختصاص داشت که آن را کاملاً حذف کردم ولی با حفظ آدرس قبلی از این پس با نام آلترناتیو زندگی دیگری را آغاز خواهد کرد. زیرا با توجه به حملات هاکری جمهوری اسلامی که اخیراً صورت گرفت، بیم دارم که تمام وبلاگ قدیمی ام را حذف کنند و یا برای خوانندگان ایرانی در ایران قفل بخورد. امیدوارم چنین اتفاقی برای آلترناتیو 1روی ندهد.
حمید محوی/پاریس