از نبوغ هگل چه به ایران رسید ؟

نصرت شاد
اغلب اشاره میشود که فلسفه هگل(1831- 1770) جمعبندی و آینه تمام عیار کل تاریخ فلسفه در غرب است . هدف او از آغاز ساختن یک سیستم فلسفی بود . این سیستم فلسفی او را بعدها ایده آلیسم مطلق یا ایده آلیسم عینی نامیدند . ایده آلیسم مطلق هگل نقطه اوج ایده آلیسم آلمانی است . هرتسن ؛ انقلابی روس گفته بود که فلسفه هگل الفبا و ریاضیات انقلاب است . هگل هیچگونه اتوپی را تبلیغ و مطرح نکرد چون امکان عملی شدن هر فلسفه ای را که ورای واقعیات زمان خود باشد غیر قابل تصور میدانست .
او از سه نوع دولت نام میبرد – دولت مستبد شرقی آسیایی ، دولت رومی-یونانی ؛ که فقط اشراف و برده داران در آن آزادند ، و دولت مسیحی-اروپایی ؛ که تمام مردم در آن صاحب رای هستند . هگل دوره دمکراسی غربی را مدیون مسیحیت میدانست که انسان را بعنوان موجودی آزاد قبول دارد . دیالکتیک و سیستم هگلی جایی مورد استفاده قرار میگیرد که بحث روی کسب قدرت سیاسی باشد و نه روی کشف حقیقت فلسفی .
هگل بعدها نوشت که انقلاب کبیر فرانسه یک بن بست دیالکتیکی بود . او اهمیتی به سعادت شخصی انسان نمیداد و میگفت زندگی برای سعادت نیست بلکه برای خلاقیت است . هگل سیستماتیک بودن فلسفه خود را به جهان کائنات تشبیه میکرد که گرد و دایره وار است و آغاز و پایانی نمی شناسد . او خلاف یونانیان ،عقلگرایی را فقط در ماهیت جهان نمی دید بلکه آنرا نیروی محرک جامعه و تاریخ انسانی نیز میدانست . وی را به این دلیل رادیکال ترین فیلسوف یونانی غرب نام نهادند .
شوپنهاور میگفت فلسفه هگل یک مسیحیت مستور و او یک فیلسوف دولتی است . راسل در قرن 20 فلسفه هگل را سفسطه گری مدرن نامید . لیبرالها مدعی شدند که مارکسیسم در قرن بیست با روش ژورنالیستی به دیالکتیک هگلی از نظر تئوری تکیه زده بود . آنان دیالکتیک هگلی را علم استتار واقعیات میدانند و نه هنر حقیقت شناسی . کارل پوپر مدعی شد که هگل موجب بدنامی عقلگرایی شد چون او فاقد هرگونه استعداد فلسفی است . قضاوت پیرامون هگل متنوع تر و بیشتر از کانت است . بعضی ها او را حتا مهمتر از کانت میدانند . جنبش ضد فاشیسم هگل را متهم به خفه نمودن اخلاق در فلسفه کرد . تئوری دولت و تئوری تکامل تاریخ هگل از جمله مقوله هایی بودند که مورد استفاده فاشیسم و استالینیسم قرار گرفتند .
گرچه هگل فلسفه کانت را جزم گرایی ذهنی و تنبلی عقل نامید ولی خلاف کانت ادعا نمود که ذات اشیاء را میتوان با کمک فلسفه و علم منطق شناخت ، با این وجود او احترام خاصی برای افکار کانت قائل بود . هگل پیش از نیچه مرگ خدا را اعلان کرد ولی طبق دیالکتیک خود امید به زنده شدن مجدد آن داشت .
هگل را پدرخوانده جهانبینی مارکسیسم نیز می نامند چون دیالکتیک پویای او مورد استفاده مارکس و انگلس قرار گرفت .مارکسیستها دیالکتیک هگل را موتور سیستم فکری رهایی بخش خود قرار دادند . فلسفه هگل آنزمان اهمیت خاصی در کشورهایی که در جستجوی هویت ملی -تاریخی بودند، یافت . هگل به جانبداری از انقلاب فرانسه در آغاز نوشت که آن احساس هیجان انگیز طلوع آفتاب در انسان را زنده میکند .
هگل در کنار فیشته و شلینگ یکی از نمایندگان مهم ایده الیسم آلمانی است . فلسفه ایده آلیسم مطلق او ترکیبی است از ایده آلیسم عینی شلینگ و ایده آلیسم ذهنی فیشته . هگل را پدر فلسفه تاریخ نیز میدانند . ددر نظر او آخرین هدف تاریخ بشر واقعیت دادن به آزادی انسان است . هگل طراح یک سیستم ایده آلیسم عینی است که برای شناخت تفکر و هستی کوشش نمود . او دیالکتیک ایده آلیستی پیش از خود را به نقطه اوج رساند . وی مهمترین نماینده فلسفه کلاسیک آلمان با یک دانش جهان شمول و دائرت المعارفی است .
هگل بار دیگر به مقوله هایی مانند – ابدیت ، بی نهایت ، هویت ، ماده ، و واقعیت پرداخت و موضوعاتی مانند روح ، جهان ، و خدا را که کانت به کنار زده بود ، مورد بحث قرار داد . او در آثار عظیم خود نه تنها پیرامون تاریخ جهان ، فلسفه حقوق ، دین ، پدیده شناسی روح ، هستی شناسی ، متافیزیک ، الهیات ، و دولت سخن میگوید بلکه به موضوعات نیک و بد ، منطق ، طبیعت ، دین ، دیالکتیک و غیره نیز میپردازد . اهمیت و تعثیرات بعدی هگل چنان عظیم بود که او علومی مانند فلسفه ، دین ، فلسفه تاریخ ، فلسفه اجتماع ، و علوم اجتماعی را تحت تعثیر خود قرار داد .
از جمله آثار هگل – پدید ه شناسی روح ، علم منطق ، دایرت المعارف دانش فلسفی ، مقدمه ای بر فلسفه حقوق ، و اختلاف میان سیستم فلسفی فیشته و شلینگ هستند . اثر مهم هگل ” پدیده شناسی روح ” نام دارد که معروف به مشکل ترین کتاب تاریخ فلسفه در غرب است . این کتاب را سفری به عالم روح و تفکر انسان میدانند . هگل در کتاب ” دایرت المعارف دانش فلسفی ” اعتراف نمود که او حامی و فیلسوف دولت پرویس آلمان است . او در این کتاب به انتقاد از رمانتیک فلسفی و احساسات سعادت جویانه انسان میپردازد .
دو مشخصه مهم فلسفه هگل ؛ متد دیالکتیکی و وابستگی تاریخی آنست . هگل میگفت ، هنر ، دین ، و فلسفه هر کدام با ابزاری جویای حقیقت خاص و موعود خود هستند . او فلسفه را بسه بخش تقسیم میکرد – فلسفه طبیعت ، فلسفه روح ، و علم منطق ؛ ولی جنبه قوی فلسفه او فلسفه تاریخ است . در نظر او تاریخ جهان همزمان دادگاه جهان نیز است . هگل نه تنها خود رابا فلسفه بلکه با علوم تجربی ، علم تاریخ ، علم حقوق ، هنر ، ادبیات ، و الهیات مشغول نمود .
به نظر هگل دیالکتیک ، هستی نا آرام است که همیشه بسوی کیفیتی عالیتر در حال حرکت است . معلمان هگل – هراکلیت ، افلاتون ، ارسطو ، آوگوستین مسیحی ، و اسپینوزا بودند . او کوشید از متافیزیک هستی شناسی یونانی ، عقاید خدا شناسی مسیحی ، و فلسفه مادی این جهانی عصر نو ، فلسفه سیستماتیکی بسازد تا آنرا در دانشگاهها دولت پرویس تدریس کند .
هگل عقاید رواقی و شکاکی در غرب را فرم هایی از مسیحیت میدانست که زندگی از آغاز همراه خود طرح کرده بود . او میگوید که واقعیات از تضاد تشکیل شده اند مانند تضادهای – انسان -طبیعت ، انسان- تاریخ ، انسان – جامعه ، ذهن – عین ، خاص-عام ، و غیره . هگل روح مطلق را بسه صورت هنر ، وحی دینی ، و مفاهیم فلسفی ، تقسیم میکرد . گروهی هم فلسفه هگل را پانته ایستی – طبیعت خدایی میدانند . برای او تفکر و هستی یکی بودند .
+++ منبع این یادداشت سه بیوگرافی کوتاه هگل است که نویسنده قبلن منتشر کرده بود .
تماس .
Nushad@web.de